کلمه جو
صفحه اصلی

accession


معنی : نزدیکی، ورود، جلوس، تابع وصول، دخول، پیشرفت، نیل، شیوع، تملک نماء، نمایات، الحاق حقوق، شرکت در مالکیت، افزایش، شییء اضافه یا الحاق شده، تابع وصول کردن
معانی دیگر : (در مورد جاه و مقام به ویژه سلطنت) جلوس، نیل به مقام، رسیدن، کسب، تحصیل، بر لیست موجودی ها افزودن، ملحق کردن، الحاق کردن، توافق، رضا، رضایت، (کتابخانه و موزه) افزون (بر متعلقات)، افزوده، (حقوق) پیوستن به معاهده، n : نزدیکی، نیل بجاه و مقام بخصوص سلطنت، طب شیوع، بروز، نمائات حیوان و درخت

انگلیسی به فارسی

نزدیکی، ورود، دخول، پیشرفت، افزایش، نیل(به جاه و مقام به‌خصوص سلطنت)، جلوس، (پزشکی) شیوع، بروز،(حقوق) تملک نما ، شیئی اضافه یا الحاق‌شده، نمائات (حیوان و درخت)، تابع وصول، الحاق حقوق، شرکت در مالکیت، ( vt ): به ‌ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن


پیوستن، ورود، جلوس، تابع وصول، نزدیکی، دخول، پیشرفت، نیل، شیوع، تملک نماء، نمايات، الحاق حقوق، شرکت در مالکیت، افزایش، شییء اضافه یا الحاق شده، تابع وصول کردن، بترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of coming into possession of an office, title, or the like.
مترادف: assumption, succession
مشابه: attainment, inheritance, installation, promotion, rise

(2) تعریف: an addition or increase.
مترادف: acquisition, addition, increase
متضاد: discard
مشابه: augmentation, contribution, enlargement, expansion, gain, increment

- an accession of land
[ترجمه ترگمان] جلوس بر تخت سلطنت،
[ترجمه گوگل] ادغام زمین
- accessions to the museum collection
[ترجمه ترگمان] الحاق به مجموعه موزه
[ترجمه گوگل] پیوستن به مجموعه موزه

(3) تعریف: the act or process of agreeing; assent.
مترادف: agreement, assent
متضاد: demur, dissension
مشابه: accord, accordance, concurrence, consent
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: accessions, accessioning, accessioned
مشتقات: accessional (adj.)
(1) تعریف: to catalogue in order of acquiring, as in a library or museum.
مترادف: catalogue
مشابه: classify, codify, enter, enumerate, file, index, list, record

(2) تعریف: to obtain, as for a collection.
مترادف: acquire, obtain

• arrival, attainment; act of coming into high office, succession
accession is the act of taking up a position as the ruler of a country.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] ملحق شدن کشوری به یک معاهده بین المللی، حق تملک نمائات

مترادف و متضاد

نزدیکی (اسم)
abutment, proximity, vicinity, adjacency, affinity, rapprochement, approximation, accession, adduction, imminence, verge, contiguity, going-on, imminency, propinquity, vicinage

ورود (اسم)
entry, entrance, accession, arrival, importation, influx, ingress, entree, admittance, infare, ingression, inning, introgression, introit

جلوس (اسم)
accession

تابع وصول (اسم)
accession

دخول (اسم)
admission, entry, accession, arrival, inclusion, ingress, entree, admittance, infare, incoming

پیشرفت (اسم)
advance, accession, progress, improvement, development, progression, growth, proceeding, advancement, rise, promotion, lift, furtherance, headway

نیل (اسم)
attainment, accession, indigo, bluing, blueing

شیوع (اسم)
accession, prevalence, outbreak, spread, rampancy, burst, break-out

تملک نماء (اسم)
accession

نمایات (اسم)
accession

احقاق حقوق (اسم)
accession

شرکت در مالکیت (اسم)
accession, partnership

افزایش (اسم)
amplification, augmentation, increase, addition, gain, intensification, accession, increment, growth, addendum, accretion, summation, enhancement, adjunction, auxesis, multiplication, scale-up

شیء اضافه یا الحاق شده (اسم)
accession

تابع وصول کردن (فعل)
accession

something that augments, adds to


Synonyms: accretion, addition, augmentation, enlargement, extension, increase, increment, raise, rise


coming to power


Synonyms: assumption, attainment, inauguration, induction, investment, succession, taking on, taking over


Antonyms: decline, fall


agreement


Synonyms: accedence, acceptance, acquiescence, assent, concurrence, consent


Antonyms: disagreement, dispute, repudiation


جملات نمونه

the acccession of Nader

به سلطنت رسیدن نادر


The library carefully accessions all books.

کتابخانه با دقت همه‌ی کتاب‌های جدید را فهرست می‌کند.


1. The accession of the new president was a splendid pageant.
[ترجمه ترگمان]انتصاب رئیس جمهور جدید یک نمایش باشکوه بود
[ترجمه گوگل]پیوستن رئیس جمهور جدید یک نمایش عالی بود

2. His accession to the important post was a big event.
[ترجمه ترگمان]جلوس او به این پست مهم رویدادی بزرگ بود
[ترجمه گوگل]پیوستن به پست مهم او یک رویداد بزرگ بود

3. 1926 was the year of Emperor Hirohito's accession to the throne.
[ترجمه ترگمان]سال ۱۹۲۶، سال پادشاهی جلوس امپراتور بر تخت سلطنت بود
[ترجمه گوگل]سال 1926 میلادی امپراتور هری هیتو در تخت سلطنت بود

4. But in the circumstances of 1483 an immediate accession may have seemed to offer real advantages.
[ترجمه ترگمان]اما به نظر می رسید که در شرایط سال ۱۴۸۳ تا به حال جلوس بر تخت سلطنت، امتیازات واقعی را پیشنهاد کرده است
[ترجمه گوگل]اما در شرایطی که در سال 1483، یک پیروزی فوری ممکن است مزایای واقعی ارائه دهد

5. Edward II's accession later that year accelerated his rise.
[ترجمه ترگمان]جلوس ادوارد دوم در همان سال افزایش او را تسریع کرد
[ترجمه گوگل]پیوستن ادوارد دوم بعد از آن سال، افزایش او را تسریع کرد

6. The state of those relations, on Gorbachev's accession, was not an encouraging one.
[ترجمه ترگمان]وضعیت این روابط در مورد الحاق گورباچف یک عامل دلگرم کننده نبود
[ترجمه گوگل]وضعیت این روابط، بر سر گوردن گورباچف، یک تشویق کننده نبود

7. He adds that the line between accession and adhesion is poorly defined.
[ترجمه ترگمان]او اضافه می کند که خط بین الحاق و چسبندگی به طور ضعیف تعریف شده است
[ترجمه گوگل]او اضافه می کند که خط بین ادغام و چسبندگی ضعیف است

8. A general right of accession would have created a major inroad into the continuing bilateralism of even multilateral treaties.
[ترجمه ترگمان]حق کلی جلوس بر تخت سلطنت، یورش بزرگی به the ادامه دار حتی معاهدات چند جانبه، به وجود می آورد
[ترجمه گوگل]یک حق عمومی برای پیوستن به یک دوجنسگرایانه ادامه حتی معاهدات چندجانبه را در سرتاسر جهان ایجاد خواهد کرد

9. After the young Edward's accession in 1307 Beaumont rose rapidly.
[ترجمه ترگمان]بعد از جلوس ادوارد به سلطنت، ۱۳۰۷ به سرعت بالا رفت
[ترجمه گوگل]پس از پیوستن ادوارد جوان در سال 1307، بومان به سرعت در حال رشد بود

10. The same unity can be seen after Richard's accession.
[ترجمه ترگمان]همین اتحاد را می توان بعد از جلوس ریچارد به آن دید
[ترجمه گوگل]همان وحدت را می توان بعد از پیوستن ریچارد دید

11. Her accession in November 1558 brought to an end a period of terrible insecurity in her life.
[ترجمه ترگمان]جلوس وی در نوامبر سال ه ق (م)، پایان دوره ناامنی وحشتناکی را در زندگی خود به پایان رساند
[ترجمه گوگل]او در نوامبر 1558 میلادی یک دوره ناامنی وحشتناک در زندگی خود را به پایان رساند

12. The anniversary of the accession of George I, 1 August, was marked by an exciting event on the river.
[ترجمه ترگمان]سالگرد جلوس جورج سوم در ۱ آگوست، رویداد هیجان انگیزی بر روی رودخانه بود
[ترجمه گوگل]سالگرد پیوستن جورج I، 1 آگوست، با یک رویداد هیجان انگیز در رودخانه مشخص شد

13. Aethelbald's accession broke the monopoly of royal power in Mercia by Penda and his descendants which had lasted over seventy years.
[ترجمه ترگمان]جلوس بر تخت سلطنت، انحصار قدرت سلطنت را در Mercia به وسیله Penda و نوادگان او که بیش از هفتاد سال به طول انجامیده بود، درهم شکستند
[ترجمه گوگل]پنتهبالد، پندا و فرزندانش که هفتاد سال طول کشید، انحصار قدرت سلطنتی در مروسی را شکست داد

14. On his accession he was crowned and anointed by ecclesiastics.
[ترجمه ترگمان]وی پس از جلوس بر تخت سلطنت، توسط روحانیان تاج گذاری شد
[ترجمه گوگل]در زمان ریاستش، او توسط کلیساها تأمین و به پا کرد

15. Effects of different accession of cysteamine in daily feed on carcass quality and serum parameters of mutton sheep were studied by random trial.
[ترجمه ترگمان]اثرات of مختلف of در خوراک روزانه بر روی کیفیت لاشه و پارامترهای سرم بره گوسفند به وسیله آزمایش تصادفی مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]اثر متقابل سایمتین در تغذیه روزانه بر پایه کیفیت لاشه و پارامترهای سرمی گوسفند گوسفند با استفاده از روش تصادفی مورد بررسی قرار گرفت

پیشنهاد کاربران

تاجگذاری

به تخت نشستن

الحاق به معاهده

شمارۀ بازیابی - دسترسی ( مثلا در کتابخانه یا موزه )

تبعیت

accession ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: نمونۀ شماره دار
تعریف: هریک از نمونه های موجود در بانک ژن


کلمات دیگر: