1. the korean war was costly but indecisive
جنگ کره پرتلفات ولی بی حاصل بود.
2. He was criticised as a weak and indecisive leader.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان رهبر ضعیف و indecisive مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک رهبر ضعیف و ناسازگار مورد انتقاد قرار گرفت
3. An indecisive man could never run the country.
[ترجمه ترگمان]یک مرد دودل هرگز نمی توانست کشور را اداره کند
[ترجمه گوگل]مرد نادیدنی هرگز نمیتوانست کشور را اداره کند
4. They painted him to be indecisive, negative, and selfish.
[ترجمه مهتاب] آنها او را متزلزل ، منفی و خودخواه به تصویر کشیدند
[ترجمه مهتاب] آنها او را فردی مردد ، منفی و خودخواه به تصویر کشیدند
[ترجمه ترگمان]آن ها او را نقاشی کردند که دودل، منفی و خودخواه باشد
[ترجمه گوگل]آنها او را نقاشی می کنند که بی نظیر، منفی و خودخواهانه است
5. He's too indecisive to make a good leader.
[ترجمه ترگمان]او بیش از آن مردد است که رهبری خوب داشته باشد
[ترجمه گوگل]او بسیار نگران است که یک رهبر خوب را بسازد
6. Some blame indecisive leadership for the party's failure at the polls.
[ترجمه ترگمان]برخی رهبری را برای شکست حزب در پای صندوق های رای مقصر می دانند
[ترجمه گوگل]برخی از رهبران ناامید کننده برای شکست حزب در انتخابات سرزنش می کنند
7. He is widely thought to be an indecisive leader.
[ترجمه ترگمان]او به طور گسترده به عنوان رهبر indecisive انتخاب می شود
[ترجمه گوگل]او به طور گسترده ای تصور می شود که یک رهبر بی نظیر است
8. They can be irritatingly indecisive at times.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات آن ها می توانند دودل باشند
[ترجمه گوگل]آنها می توانند بارها تحریک پذیر باشند
9. The President's flip-flops on taxes made him appear indecisive.
[ترجمه ترگمان]فلیپ فلاپ های رئیس جمهور در مورد مالیات باعث شد او مردد به نظر برسد
[ترجمه گوگل]فلیپ فیس بوک رئیس جمهور در مورد مالیات ها او را ناخوشایند به نظر می رسد
10. There are no indecisive boundaries between the two opinions.
[ترجمه ترگمان]بین این دو نظر مرزه ای indecisive وجود ندارد
[ترجمه گوگل]بین این دو دیدگاه بین مرزهای نامطلوب وجود ندارد
11. If there's anything I can't stand it's an indecisive, wishy-washy customer.
[ترجمه ترگمان]اگر چیزی وجود داشته باشد که من بتوانم تحمل کنم، این یکی از مشتریان همیشگی من است
[ترجمه گوگل]اگر چیزی وجود دارد که من نمیتوانم ایستادم، این یک مشتری نادانسته و آرامش بخش است
12. The United States faces years of indecisive government, with Washington paralysed by score-settling and legislative gridlock.
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده با سال ها حکومت indecisive مواجه است و واشنگتن از طریق حل و فصل اختلافات و بن بست قانونی فلج شده است
[ترجمه گوگل]ایالات متحده با سال ها حکومت غیراختنی مواجه است، با واشنگتن با حل معضلات و مشکلات قانونی فلج شده است
13. He came across as a weak and indecisive leader.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک رهبر ضعیف و مردد ظاهر شد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک رهبر ضعیف و ناتمام به سر می برد
14. I'm sorry to be so indecisive, but can I let you know tomorrow?
[ترجمه ترگمان]متاسفم که این قدر دودل می شوم، اما آیا می توانم فردا به شما اطلاع بدهم؟
[ترجمه گوگل]من متاسفم که خیلی نگران کننده است، اما می توانم بلافاصله به شما بگویم؟