کلمه جو
صفحه اصلی

abridge


معنی : مختصر کردن، کوتاه کردن، خلاصه کردن
معانی دیگر : تلخیص کردن، به اختصار بیان کردن، به صورت فشرده در آوردن، محروم کردن، کم کردن، (از قدرت یا اعتبار ) کاستن، محدود کردن

انگلیسی به فارسی

کوتاه کردن، مختصر کردن


کوتاه تر، کوتاه کردن، مختصر کردن، خلاصه کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: abridges, abridging, abridged
مشتقات: abridgable (adj.), abridged (adj.), abridger (n.)
(1) تعریف: to shorten without removing basic contents; condense.
مترادف: compress, condense, curtail, cut, cut down, digest, shorten, truncate
متضاد: amplify, expand, extend, lengthen
مشابه: abstract, brief, contract, epitomize, summarize, synopsize

- Some of the classic novels have been abridged so that they may be read by younger readers.
[ترجمه ترگمان] برخی از رمان های کلاسیک به گونه ای خلاصه شده اند که ممکن است توسط خوانندگان جوان خوانده شوند
[ترجمه گوگل] برخی از رمان های کلاسی کوتاه شده اند تا خوانندگان جوان آنها را بخوانند

(2) تعریف: to lessen, curtail, or deprive.
مترادف: curtail, cut, decrease, deprive, lessen, reduce
متضاد: amplify, expand, extend
مشابه: cut out, diminish, narrow, retrench, shut off, subtract

- Because of this incident, the school has abridged student privileges.
[ترجمه ترگمان] به دلیل این حادثه، این مدرسه حقوق دانش آموزان را خلاصه کرده است
[ترجمه گوگل] به دلیل این حادثه، مدرسه امتیازات دانشجویی را کم کرده است

• condense, shorten

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] خلاصه کردن، کوتاه کردن، مختصر کردن

مترادف و متضاد

Synonyms: abbreviate, abstract, blue pencil, chop, clip, compress, concentrate, condense, contract, curtail, cut, decrease, digest, diminish, downsize, lessen, limit, narrow, put in nutshell, reduce, restrict, slash, snip, summarize, trim, truncate


مختصر کردن (فعل)
abbreviate, abridge, brief, shorten, simplify

کوتاه کردن (فعل)
curtail, abbreviate, abridge, brief, shorten, truncate, dock, formulate, stag, clip

خلاصه کردن (فعل)
abridge, brief, sum up, summarize, make an abstract, epitomize, foreshorten, make a resume

shorten


Antonyms: add, enlarge, expand, extend, increase, lengthen


جملات نمونه

1. he tried to abridge the story into ten pages
کوشید داستان را در ده صفحه خلاصه کند.

2. It was abridged from the original work.
[ترجمه ترگمان]خلاصه آن را از کار اصلی خود درآورده بودند
[ترجمه گوگل]از کار اصلی خلاص شد

3. The book was abridged for children.
[ترجمه ترگمان]این کتاب برای کودکان خلاصه می شد
[ترجمه گوگل]این کتاب برای کودکان بسیار محدود بود

4. She has been asked to abridge the novel for radio.
[ترجمه ترگمان]از او خواسته شده است که این رمان را برای رادیو ملاحظه کند
[ترجمه گوگل]از او خواسته شده است که رمان رادیویی را به جای آن قرار دهد

5. The play was abridged for TV.
[ترجمه ترگمان]این نمایش برای تلویزیون خلاصه شد
[ترجمه گوگل]این بازی برای تلویزیون تدوین شد

6. The abridged edition was published in 198
[ترجمه ترگمان]این نسخه در ۱۹۸ مورد به چاپ رسید
[ترجمه گوگل]نسخه خلاصه در سال 198 منتشر شد

7. They have brought out an abridged edition of the encyclopedia.
[ترجمه ترگمان]آن ها نسخه کوتاهی از دایره المعارف انگلیسی را بیرون آورده بودند
[ترجمه گوگل]آنها یک نسخه از دایره المعارف منتشر کرده اند

8. This story must be abridged.
[ترجمه ترگمان]این داستان باید خلاصه شود
[ترجمه گوگل]این داستان باید مختصر باشد

9. The children read the novel in its abridged version.
[ترجمه ترگمان]بچه ها رمان را در ترجمه خلاصه آن می خوانند
[ترجمه گوگل]بچه ها این رمان را در نسخه ی کوتاهش خواندند

10. The rights of citizens must not be abridged.
[ترجمه ترگمان]حقوق شهروندان نباید خلاصه شود
[ترجمه گوگل]حقوق شهروندان نباید کاهش یابد

11. I've only read the abridged edition/version of her novel.
[ترجمه ترگمان]من فقط ویرایش خلاصه رمان او را خوانده ام
[ترجمه گوگل]من تنها نسخه / نسخه رمان او را خوانده ام

12. The book is an abridged account of his experiences in India before Independence.
[ترجمه ترگمان]این کتاب شرح خلاصه تجربیات او در هند قبل از استقلال است
[ترجمه گوگل]این کتاب خلاصه ای از تجارب خود در هند قبل از استقلال است

13. This is a further abridged version.
[ترجمه ترگمان]این یک نسخه خلاصه شده است
[ترجمه گوگل]این یک نسخه کوتاه تر است

14. The court has power to extend or abridge time under s 376 as mentioned in section 2 above.
[ترجمه ترگمان]این دادگاه دارای قدرت گسترش یا مختصر کردن زمان مورد نظر در بخش ۲ فوق الذکر است
[ترجمه گوگل]دادگاه دارای قدرت افزایش یا کاهش زمان در زیر 376 است که در بخش 2 فوق ذکر شده است

15. The standard can always be abridged if the requirements of the children require the case to be heard very quickly.
[ترجمه ترگمان]در صورتی که الزامات مورد نیاز کودکان به سرعت زیاد شنیده شود، این استاندارد می تواند خلاصه شود
[ترجمه گوگل]اگر الزامات فرزندان به سرعت مورد توجه قرار گیرد، این استاندارد همیشه می تواند خلاص شود

He tried to abridge the story into ten pages.

کوشید داستان را در ده صفحه خلاصه کند.


the danger of abridging the liberties of the people

خطر محدود کردن آزادی‌های مردم


پیشنهاد کاربران

خلاصه کردن، تلخیص

خلاصه کردن
مختصر کردن
کوتاه کردن
کم کردن
محدود کردن


کلمات دیگر: