کلمه جو
صفحه اصلی

actress


معنی : بازیگرزن، هنرپیشهء زن
معانی دیگر : (مونث) هنرپیشه، بازیگر، ستاره ی سینما

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a woman or girl who plays roles in dramatic productions.
مشابه: player

- She is a fine actress who can play any type of role.
[ترجمه نگار مصطفوی] او یک بازیگر خوب است که می تواند هر نقشی را بازی کند
[ترجمه ترگمان] او بازیگر زیبایی است که می تواند هر نوع نقشی را بازی کند
[ترجمه گوگل] او یک بازیگر خوب است که می تواند هر نوع نقش را بازی کند

• female performer (in plays, films, etc.)
an actress is a woman whose job is acting in plays or films.

مترادف و متضاد

بازیگر زن (اسم)
actress

هنرپیشهء زن (اسم)
actress

woman actor


Synonyms: diva, ingenue, leading lady, prima donna, starlet


جملات نمونه

1. that actress made her debut at the age of five
آن هنرپیشه برای اولین بار در سن پنج سالگی در صحنه ظاهر شد.

2. the actress played her part well
هنرپیشه نقش خود را خوب بازی کرد.

3. a sultry actress
هنر پیشه ی شهوت انگیز

4. after the show, hundreds pressed about the actress
بعد از نمایش صدها نفر دور هنرپیشه ازدحام کردند.

5. she got some maggot in her head about becoming an actress
فکر هنرپیشه شدن به سرش زد.

6. This actress has been divorced from her husband.
[ترجمه ترگمان]این بازیگر از همسرش جدا شده است
[ترجمه گوگل]این بازیگر از شوهرش جدا شده است

7. As actress Jane is not in the same class as Susan.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک هنرپیشه، جین هم مثل سوزان در کلاس نیست
[ترجمه گوگل]همانطور که بازیگر جین در کلاس سوزان نیست

8. The actress wore a black wig over her blond hair.
[ترجمه ترگمان]زن هنرپیشه روی موهای بورش کلاه گیس مشکی به سر داشت
[ترجمه گوگل]بازیگر زن یک کلاه سیاه با موهای بور داشت

9. The actress was only 17 when she was plucked from obscurity and made a star.
[ترجمه ترگمان]هنرپیشه فقط ۱۷ سال داشت که از تاریکی خارج می شد و ستاره ای ساخته بود
[ترجمه گوگل]بازیگر فقط 17 ساله بود، وقتی که از تاریکی بریده شد و ستاره را ساخت

10. As an actress she longed to play one of the meatier roles, like Lady Macbeth.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک هنرپیشه مشتاق بود یکی از نقش های meatier مثل لیدی مکبث را بازی کند
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک بازیگر نقش اول شخص بازی می کرد، مانند لیدی مکبث

11. Dame Ellen Terry was a famous actress.
[ترجمه ترگمان]خانم الن تری بازیگر مشهوری بود
[ترجمه گوگل]خانم الین تری یک بازیگر مشهور بود

12. The actress is walking at a brisk pace.
[ترجمه ترگمان]بازیگر با سرعت زیادی راه می رود
[ترجمه گوگل]بازیگر در حال پیاده روی در سرعت سریع است

13. She burgeoned into a fine actress.
[ترجمه ترگمان]او به بازیگر زیبایی دست یافت
[ترجمه گوگل]او به یک بازیگر خوب خیره شد

14. He waxed eloquent about her talents as an actress.
[ترجمه ترگمان]استعداد و استعداد او را به عنوان یک هنرپیشه برجسته کرده بود
[ترجمه گوگل]او در مورد استعدادهای خود به عنوان یک بازیگر صحبت کرد

15. The actress was accorded all the deference of a visiting celebrity.
[ترجمه ترگمان]این هنرپیشه با تمام احترام و احترام یک فرد مشهور رفتار می کرد
[ترجمه گوگل]هنرپیشه از همه احترام یک مهمان بازدید کننده برخوردار بود

پیشنهاد کاربران

A woman that play a film or series

بازیگر زن

A woman taht acts in movies

هنر پیشه ی زن - بازیگر زن

بازیگر زن. هنرمند زن


کلمات دیگر: