کلمه جو
صفحه اصلی

accidentalism


معنی : تصادف، اتفاق، اتفاقی، پیش امد گرایی، تصادف گرایی، فلسفه عرضی، فلسفه صدفی، فرضیه، تشخیص علامی گمراه کننده مرض، اثرات تابش نور مصنوعی بر اشیاء
معانی دیگر : اتفاقی بودن، طب تشخیص علائم گمراه کننده مر­، من، فلسفه عرضی arazy، فلسفه صدفی sodfy، فرضیه امر بدون علت و خود بخودبوجودامدن عالم فلسف

انگلیسی به فارسی

پیشامد‌گرایی، اتفاقی (بودن)، تصادف، اتفاق، (پزشکی)تشخیص علائم گمراه‌کننده مرض، اثرات تابش نور مصنوعی بر اشیاء ، (منطق) تصادف‌گرایی، فلسفه عرضی( arazy )، فلسفه صدفی( sodfy )، فرضیه (امر بدون علت) و (خودبه‌خود به‌وجودآمدن عالم) فلسفه عرضی


اتفاقی، تصادف، پیش امد گرایی، اتفاق، تصادف گرایی، فلسفه عرضی، فلسفه صدفی، فرضیه، تشخیص علامي گمراه کننده مرض، اثرات تابش نور مصنوعی بر اشیاء


مترادف و متضاد

تصادف (اسم)
hit, accidence, accident, chance, coincidence, incident, occasion, occurrence, accidentalism, concurrence, encounter, fortuity

اتفاق (اسم)
accident, event, case, happening, occurrence, fluke, accidentalism, unison, hazard, confederation, fortuity, confederacy, federation, happenstance, joinder

اتفاقی (اسم)
accidentalism

پیش امد گرایی (اسم)
accidentalism

تصادف گرایی (اسم)
accidentalism

فلسفه عرضی (اسم)
accidentalism

فلسفه صدفی (اسم)
accidentalism

فرضیه (اسم)
accidentalism, hypothesis, supposition

تشخیص علایم گمراه کننده مرض (اسم)
accidentalism

اثرات تابش نور مصنوعی بر اشیاء (اسم)
accidentalism


کلمات دیگر: