کلمه جو
صفحه اصلی

abstention


معنی : خودداری از دادن رای، خود داری
معانی دیگر : رای ممتنع، میانه روی، پرهیز، امتناع

انگلیسی به فارسی

خودداری، پرهیز، خودداری از دادن رأی


مخالفت، خودداری از دادن رای، خود داری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: abstentious (adj.)
(1) تعریف: the act or practice, or an instance, of abstaining.
مترادف: abstinence, forbearance
مشابه: asceticism, avoidance, celibacy, continence, declination, fast, prohibition, refusal, renunciation, resistance, self-abnegation, self-control, self-denial, sobriety, teetotalism, temperance, withdrawal

(2) تعریف: in parliamentary procedure, a declaration that one intends not to vote on a motion.
متضاد: vote
مشابه: declination

• act of abstaining, act of refraining, self denial; act of refraining from voting
an abstention is a formal act of not voting.

مترادف و متضاد

خودداری از دادن رای (اسم)
abstention

خودداری (اسم)
self-command, self-control, continence, abstention, restraint, abstinence, equanimity, forbearance, composure, self-government, self-possession, mastery of oneself, self-repression, self-restraint

refraining


Synonyms: abstaining, abstinence, avoidance, non-indulgence, self-control, self-denial, self-restraint, sobriety


جملات نمونه

1. Abstention from drinking and smoking is the only way to improve your poor health.
[ترجمه ترگمان]نوشیدن از نوشیدن و سیگار کشیدن تنها راه بهبود سلامت ضعیف شما است
[ترجمه گوگل]از مصرف نوشیدن و سیگار کشیدن تنها راه بهبود سلامت بدنی شماست

2. The Church insisted on abstention from all luxuries.
[ترجمه ترگمان]کلیسا بر خودداری از همه تجملات اصرار ورزید
[ترجمه گوگل]کلیسای اصرار داشت که از تمام لایحه ها رد شود

3. There were high levels of abstention in the last elections.
[ترجمه ترگمان]در آخرین انتخابات سطوح مختلفی از خودداری وجود داشت
[ترجمه گوگل]در انتخابات گذشته سطح بالایی از اختلاف وجود داشت

4. There were high levels of abstention in the election.
[ترجمه ترگمان]در انتخابات سطوح مختلفی از خودداری وجود داشت
[ترجمه گوگل]در انتخابات سطح بالایی از اختلاف وجود داشت

5. Abstention from alcohol is essential while you are taking this medication.
[ترجمه ترگمان]زمانی که این دارو را می گیرید، مصرف الکل از الکل ضروری است
[ترجمه گوگل]از مصرف الکل در هنگام مصرف این دارو ضروری است

6. Voter abstention is seen as the only real form of dissent in elections.
[ترجمه ترگمان]خودداری از رای دهندگان تنها شکل واقعی اختلاف عقیده در انتخابات است
[ترجمه گوگل]رد رای گیری به عنوان تنها شکل واقعی مخالفت در انتخابات دیده می شود

7. Critics might pan his concerts but never his abstention from drugs and alcohol.
[ترجمه ترگمان]منتقدان ممکن است کنسرت های خود را تبلیغ کنند اما هرگز خودداری او را از مواد مخدر و الکل حذف نمی کنند
[ترجمه گوگل]منتقدان می توانند کنسرت های خود را بپوشند، اما هرگز خودداری از مصرف مواد مخدر و الکل

8. Even abstention would have put the Government within a whisker of victory.
[ترجمه ترگمان]حتی خودداری از خودداری، دولت را فقط یک قدم به سوی پیروزی سوق می داد
[ترجمه گوگل]حتی مخالفت دولت را در پیروی از پیروزی قرار داد

9. The overall abstention rate was reported to be as high as 55 percent of the electorate of 200,000.
[ترجمه ترگمان]میزان کل abstention به میزان ۵۵ درصد از رای دهندگان ۲۰۰،۰۰۰ تن گزارش شده است
[ترجمه گوگل]نرخ انباشت کلی گزارش شده است تا 55 درصد از رای دهندگان 200،000

10. It insisted on a total abstention from not only spirits but beer, the staple drink of the working man.
[ترجمه ترگمان]اصرار داشت که تنها از آن خودداری کند که نه تنها آبجو، بلکه آبجو، یک جرعه بزرگ از کار کارگر
[ترجمه گوگل]این اصرار بر رضایت کامل نه تنها روحیه بلکه آبجو، نوشیدنی اصلی مرد کارگر است

11. The abstention rate among the 200,000 registered voters in the presidential elections was put as high as 4 7 percent.
[ترجمه ترگمان]میزان abstention در میان ۲۰۰،۰۰۰ رای دهنده ثبت شده در انتخابات ریاست جمهوری به میزان ۴ درصد افزایش یافت
[ترجمه گوگل]میزان استرداد در بین 200،000 رأی دهنده ثبت نام شده در انتخابات ریاست جمهوری به میزان 4 7 درصد بود

12. To offer only one alternative, total abstention, is to exclude a large population in need of services.
[ترجمه ترگمان]برای ارائه تنها یک جایگزین، abstention خودداری، حذف یک جمعیت بزرگ در نیاز به خدمات است
[ترجمه گوگل]برای ارائه تنها یک جایگزین، کل رد کردن، این است که جمعیت زیادی را که نیازمند خدمات هستند حذف کنند

13. Did he really think that abstention by the officers would influence the enlisted men?
[ترجمه ترگمان]آیا واقعا فکر می کرد که خودداری از دست افسران در خدمت سربازی است؟
[ترجمه گوگل]آیا او واقعا فکر می کرد که منصوب کردن افسران بر مردان مسلح تاثیر می گذارد؟

14. In Washington the Bureau of European Affairs recommended abstention.
[ترجمه ترگمان]در واشنگتن، اداره امور اروپا ۱ \/ ۱ مخالف را توصیه کرد
[ترجمه گوگل]در واشنگتن، اداره امور اروپا پیشنهاد عدم رضایت داد

15. By abstention from incontinence, energy is acquired.
[ترجمه ترگمان]با خودداری از بی اختیاری، انرژی به دست می آید
[ترجمه گوگل]با انصراف از بی اختیاری، انرژی به دست می آید

There were five abstentions.

پنج رأی ممتنع داده شد.



کلمات دیگر: