کلمه جو
صفحه اصلی

hitting

انگلیسی به فارسی

ضربه زدن، زدن، خوردن، خوردن به، اصابت کردن، به هدف زدن


انگلیسی به انگلیسی

• striking, beating; collision; coming in contact with

جملات نمونه

1. hitting children is wrong
کتک زدن بچه ها روا نیست.

2. i am hitting the sack
من دارم به بستر می روم.

3. One car narrowly missed hitting the other one.
[ترجمه محمد حاتمی نژاد] یک ماشین به سختی از برخورد با ماشین دیگر بازماند.
[ترجمه ترگمان]یک ماشین به فاصله کمی از ضربه زدن به دیگری از دست رفت
[ترجمه گوگل]یکی از ماشینها به راحتی از دست یکی دیگر به سمت پایین حرکت کرد

4. I barely restrained myself from hitting him.
[ترجمه ترگمان]به سختی می توانستم خودم را از ضربه زدن به او خودداری کنم
[ترجمه گوگل]من به سختی خودم را از ضربه زدن به او محاصره کردم

5. Just try to concentrate on hitting the ball.
[ترجمه ترگمان]فقط سعی کن روی توپ تمرکز کنی
[ترجمه گوگل]فقط سعی کنید روی ضربه زدن به توپ تمرکز کنید

6. I had to restrain her from hitting out at passers-by.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم او را از کتک زدن به عابران خودداری کنم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم او را از دست دادن در گذرگاهها محروم کنم

7. The bus driver swerved to avoid hitting the cyclists.
[ترجمه ترگمان]راننده اتوبوس منحرف شد تا از برخورد با دوچرخه سواران خودداری کند
[ترجمه گوگل]راننده اتوبوس برای جلوگیری از ضربه زدن به دوچرخه سواران متوقف شد

8. The boxer is hitting with his right arm, guarding with his left.
[ترجمه ترگمان]مشت زن نیز دست راستش را می زند و از چپ او مراقبت می کند
[ترجمه گوگل]بوکسور با بازوی راستش ضربه می زند و با چپ او محافظت می کند

9. I don't hold with hitting children in any circumstances.
[ترجمه ترگمان]من در هیچ شرایطی با بچه ها لاس نمی زنم
[ترجمه گوگل]من در هر شرایطی با بچه ها نتوانستم برگردم

10. She flew at him, hitting and kicking.
[ترجمه ترگمان]او به طرف او پرواز کرد، ضربه زد و لگد زد
[ترجمه گوگل]او به او پرواز کرد، ضربه زد و لگد زدن

11. He missed hitting the car in front by that much.
[ترجمه ترگمان]دلش برای ضربه زدن به اتومبیل در مقابل این همه چیز تنگ شده بود
[ترجمه گوگل]او از همان ابتدا از ماشین جلوگیری کرد

12. He lashed out angrily, hitting anyone within his reach.
[ترجمه ترگمان]او با عصبانیت به بیرون ضربه زد و به کسی که در دسترس او بود برخورد کرد
[ترجمه گوگل]او خشمگین شد و هر کسی را در دسترس خود قرار داد

13. She beat off her attacker by hitting him with her handbag.
[ترجمه ترگمان]او با کتک زدن او با کیف دستی اش، مهاجم را شکست داد
[ترجمه گوگل]با ضربه زدن به او با کیف دستی خود، مهاجم او را ضرب و شتم کرد

14. She has a good voice but has trouble hitting the high notes.
[ترجمه ترگمان]او صدای خوبی دارد، اما برای ضربه زدن به یادداشت های بلند مشکل دارد
[ترجمه گوگل]او دارای صدای خوب است، اما در برخورد با یادداشت های بالا مشکل دارد

15. He starting flailing around and hitting Vincent in the chest.
[ترجمه ترگمان]او دست به دور زدن و زدن وینسنت روی سینه خود کشید
[ترجمه گوگل]او شروع به حرکت در اطراف و ضربه زدن به وینسنت در قفسه سینه

پیشنهاد کاربران

کتک زدن

ضربه زدن

ضربه وارد کردن
مثال:
You play the drums by hitting them with your hands or sticks.
معنا:
تو طبل می زنی با ضربه زدن به همراه دستانت و چوب ها
جمله ی بالا درست است.
🥁🖐

ضربه وارد کردن ضربه زدن
مثل
Hitting drum
ضربه زدن به طبل ها

اصابت کردن

فشار دادن
Push

ضربه زدن
مثلا:
Tow teams compete by *hitting*a small ball across a net
دو تیم از طریق *ضربه زدن* به یک توپ کوچک در طول یک تور رقابت میکنند.

مخ کسی را زدن
hitting on her

ضربه زدن ، برخورد کردن


کلمات دیگر: