کلمه جو
صفحه اصلی

approximation


معنی : نزدیکی، تقریب، تخمین، شباهت زیاد، قریب بصحت
معانی دیگر : نزدیک بودن، مجاورت، مشابهت، تشابه

انگلیسی به فارسی

تقریب


نزدیکی، شباهت زیاد، قریب به‌صحت، تخمین


تقریبی، تقریب، تخمین، نزدیکی، شباهت زیاد، قریب بصحت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of approximating.
مشابه: approach

- The figures were attained by approximation.
[ترجمه موسی] ارقام با تخمین به دست آمد.
[ترجمه ترگمان] آمار با تقریب بدست آمد
[ترجمه گوگل] این ارقام تقریبی بود

(2) تعریف: an estimate; guess.
مشابه: idea

- Her approximation of the depth of the lake was quite close to the actual figure.
[ترجمه موسی] برآورد ( تخمین ) او از عمق دریاچه بسیار نزدیک به رقم واقعی بود.
[ترجمه ترگمان] تقریب او از عمق دریاچه کاملا به پیکر واقعی نزدیک شده بود
[ترجمه گوگل] تقریبی از عمق دریاچه کاملا نزدیک به رقم واقعی بود

(3) تعریف: a mathematical or scientific result that is within acceptable limits of accuracy.

• approach; estimate, guess, conjecture
an approximation is a fact, object, or description which is similar to something else but not exactly the same.
an approximation is also a number, calculation, or position that is not exact.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] تقریب
[عمران و معماری] تقریب
[کامپیوتر] تقریب، تخمین .
[برق و الکترونیک] تقریب
[ریاضیات] تقریب
[آمار] تقریب

مترادف و متضاد

نزدیکی (اسم)
abutment, proximity, vicinity, adjacency, affinity, rapprochement, approximation, accession, adduction, imminence, verge, contiguity, going-on, imminency, propinquity, vicinage

تقریب (اسم)
approximation, access

تخمین (اسم)
approximation, estimate, guess, conjecture, surmise, assessment, estimation

شباهت زیاد (اسم)
approximation

قریب بصحت (اسم)
approximation

closeness


Synonyms: resemblance, likeness, nearness, similarity, alikeness


Antonyms: difference, dissimilarity


estimate


Synonyms: conjecture, rough idea, guess, educated guess, ballpark figure, estimation, guesstimate, informed guess, rough measure


جملات نمونه

1. his description is only an approximation of reality
توصیف او فقط تشابهاتی با واقعیت دارد.

2. That is a fair approximation of the way in which the next boss is being chosen.
[ترجمه ترگمان]این یک تخمین منصفانه از روشی است که در آن رئیس بعدی انتخاب می شود
[ترجمه گوگل]این تقریبی عادلانه از نحوه برگزاری انتخاب رئیس بعدی است

3. Could you give us a rough approximation of the likely cost?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید تقریبی از هزینه احتمالی را به ما بدهید؟
[ترجمه گوگل]می توانید تقریبی تقریبی از هزینه احتمالی را به ما بدهید؟

4. This is the nearest approximation of cost that they can give us.
[ترجمه ترگمان]این نزدیک ترین تقریب هزینه است که می توانند به ما بدهند
[ترجمه گوگل]این نزدیکترین تقریبی هزینه است که می تواند به ما بدهد

5. It was the nearest approximation to a crisis she'd ever experienced.
[ترجمه ترگمان]این نزدیک ترین شباهت به یک بحران بود که او تا به حال تجربه کرده بود
[ترجمه گوگل]این نزدیکترین تقریبی از یک بحران بود که تا به حال تجربه کرده بود

6. That's just an approximation, you understand.
[ترجمه ترگمان]این فقط یک approximation، فهمیدی
[ترجمه گوگل]این فقط تقریبی است، شما درک می کنید

7. Our results should be a good approximation to the true state of affairs.
[ترجمه ترگمان]نتایج ما باید تقریب خوبی برای وضعیت واقعی امور باشد
[ترجمه گوگل]نتایج ما باید تقریب خوبی برای وضعیت واقعی باشد

8. He had coarsened his voice to an approximation of Cockney.
[ترجمه ترگمان]صدایش را بلندتر کرده بود
[ترجمه گوگل]او صدای خود را به تقریبی کوکی تقسیم کرد

9. 3000 students each year would be an approximation.
[ترجمه ترگمان]۳۰۰۰ دانشجو در هر سال تقریبی هستند
[ترجمه گوگل]3000 دانش آموز در هر سال تقریبی خواهد بود

10. This is only a crude approximation of the actual conditions in the area.
[ترجمه ترگمان]این تنها تقریبی از شرایط واقعی در این منطقه است
[ترجمه گوگل]این تنها تقریبی خام از شرایط واقعی در منطقه است

11. An approximation of the numbers expected to attend would be 350.
[ترجمه ترگمان]تخمینی از عددی که انتظار می رود در آن شرکت داشته باشد ۳۵۰ است
[ترجمه گوگل]تقریبی از اعداد مورد انتظار برای حضور 350 می باشد

12. Could you give me a rough approximation of how many people will be coming?
[ترجمه ترگمان]میشه یه تخمین بدی از اینکه چند نفر دارن میان رو برام توضیح بدی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید تقریبی نادرستی از چندین نفر در آینده به من بدهید؟

13. The nearest approximation of this impossible counter-colonialist dream that we have is disco.
[ترجمه ترگمان]نزدیک ترین تقریب این رویای ناممکن counter - استعمار که ما داریم دیسکو است
[ترجمه گوگل]نزدیکترین تقریب این رویای غیرمنتظره ضد استعماری که ما داریم، دیسکو است

14. It is only an approximation of the swing eighth notes.
[ترجمه ترگمان]این فقط یک تخمین از اسکناس های هشتم نوسان است
[ترجمه گوگل]این فقط تقریبی از یادداشت هشتم نوسان است

15. We suppose that the Boussinesq approximation may be made and so the discussion of dynamical and thermal similarity in Section 5 applies.
[ترجمه ترگمان]ما فرض می کنیم که تقریب Boussinesq ممکن است ساخته شود و بنابراین بحث در مورد شباهت دینامیکی و گرمایی در بخش ۵ اعمال می شود
[ترجمه گوگل]فرض کنیم که تقریب Boussinesq ممکن است ساخته شود و بنابراین بحث در مورد شباهت پویایی و حرارتی در بخش 5 اعمال می شود

His description is only an approximation of reality.

توصیف او فقط تشابهاتی با واقعیت دارد.


The stated figures are only approximations of the actual costs.

اعداد ذکرشده برآورد تقریبی هزینه‌ها است.


پیشنهاد کاربران

مجانبی

عمل هماهنگ، هم راستا

تخمین، برآورد

متقارن

برآورد

به سمت ان

approximation ( noun ) = تخمین، برآورد، تقریب/نزدیکی، شباهت، تشابه

examples:
1 - What he said bore no approximation whatsoever to the truth ( = was not at all like the truth ) .
آنچه او گفت هیچ شباهتی با حقیقت نداشت ( = اصلاً شبیه حقیقت نبود ) .
2 - Could you give me a rough approximation of how many people will be coming?
آیا می توانید برآورد تقریبی از تعداد افرادی که آینده خواهند آمد را به من بدهید؟
3 - Sales - tax receipts provide an approximation of retail sales.
رسید مالیات بر فروش تخمینی از خرده فروشی را ارائه می دهد.
4 - A closer approximation to the truth is that he started out as a genuine entrepreneur.
تشابه نزدیکتر به حقیقت این است که او به عنوان یک کارآفرین واقعی شروع به کار کرده است.


کلمات دیگر: