کلمه جو
صفحه اصلی

adept


معنی : استاد، مرد زبردست، ماهر، زبر دست
معانی دیگر : کاردان، چیره دست، ماهرانه، چیره دستانه، زبردستانه، آدم کاردان، آدم کارشناس

انگلیسی به فارسی

زبردست، ماهر، استاد، مرد زبردست


متخصص، استاد، مرد زبردست، ماهر، زبر دست


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: having great skill or ability; proficient.
مترادف: accomplished, expert, masterful, proficient, skillful
متضاد: inapt, incompetent, inept
مشابه: able, ace, adroit, clever, dexterous, fancy, finished, first-rate, master, practiced, skilled, strong, topnotch, versed, well-versed

- The toddler was already quite adept at using a fork.
[ترجمه ترگمان] کودک نوپا از قبل در استفاده از یک چنگال مهارت داشت
[ترجمه گوگل] کودک نو پا در حال استفاده از چنگال بود
- The teenager had recently become adept at lying to her parents.
[ترجمه ترگمان] این نوجوان اخیرا در دروغ گفتن به پدر و مادرش ماهر شده بود
[ترجمه گوگل] نوجوان به تازگی به دروغ گفتن به والدینش اعتقاد داشت
- Practice had made him adept with a sword.
[ترجمه ترگمان] تمرین او را با شمشیر استاد کرده بود
[ترجمه گوگل] تمرین او را با یک شمشیر ساخته بود
اسم ( noun )
مشتقات: adeptly (adv.), adeptness (n.)
• : تعریف: a very skilled person; expert.
مترادف: expert, master, master hand, virtuoso, whiz
متضاد: incompetent
مشابه: maestro, pro, wizard

- I had no idea she was such an adept at investing.
[ترجمه ترگمان] من اصلا نمی دون ستم که اون توی سرمایه گذاری خیلی ماهر بوده
[ترجمه گوگل] من هیچ نظری ندارم که او به اندازه کافی سرمایه گذاری کرده است

• proficient, skilled, expert
one who is an expert, one who is skilled
someone who is adept at doing something does it well.

مترادف و متضاد

استاد (اسم)
adept, master, professor, maestro, wright

مرد زبردست (اسم)
adept

ماهر (صفت)
capable, slick, great, handy, understanding, industrious, cunning, adept, skilled, expert, skillful, proficient, skilful, dexterous, adroit, deft, dextrous, light-footed, light-handed, ingenious, workmanlike, workmanly, natty, sciential, wieldy

زبردست (صفت)
industrious, adept, proficient, dexterous, adroit, deft, dextrous, habile

very able


Synonyms: accomplished, ace, adroit, brainy, capable, clean, crack, crackerjack, deft, dexterous, expert, hot, hotshot, know stuff, masterful, masterly, nobody’s fool, no dummy, no slouch, on the ball, on the beam, practiced, proficient, quick, savvy, sharp, sharp as a tack, skilled, skillful, slick, smooth, there, up to speed, versed, whiz, wizard


Antonyms: awkward, clumsy, incompetent, inept, unskilled


جملات نمونه

1. an adept transition from tragedy to comedy
یک تغییر ماهرانه از تراژدی به کمدی

2. he is adept in grammar
او در دستور زبان ید طولایی دارد.

3. when it comes to rugs, he is an adept
او در مورد فرش بسیار خبره است.

4. Melissa quickly became adept at predicting his moods.
[ترجمه ترگمان]ملیسا به سرعت در پیش بینی وضع روحی او ماهر شد
[ترجمه گوگل]ملاسا به سرعت در پیش بینی حالاتش موفق شد

5. She's very adept at dealing with the media.
[ترجمه ترگمان]او در برخورد با رسانه ها بسیار ماهر است
[ترجمه گوگل]او در برخورد با رسانه ها بسیار متخصص است

6. He is unusually adept in mathematical calculations.
[ترجمه ترگمان]او در محاسبات ریاضی فوق العاده ماهر است
[ترجمه گوگل]او غالبا در محاسبات ریاضی آگاه است

7. He's usually very adept at keeping his private life out of the media.
[ترجمه ترگمان]او معمولا در حفظ زندگی خصوصی اش از رسانه ها بسیار ماهر است
[ترجمه گوگل]او معمولا در حفظ حریم خصوصی خود از رسانه ها بسیار متخصص است

8. The direct marketing industry has become adept at packaging special offers.
[ترجمه ترگمان]صنعت بازاریابی مستقیم در بسته بندی پیشنهادهای ویژه ماهر شده است
[ترجمه گوگل]صنعت بازاریابی مستقیم در ارائه بسته های ویژه بسته بندی شده است

9. As a composer he proved himself adept at large dramatic forms.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک آهنگ ساز خود را در فرم های دراماتیک بزرگ ماهر نشان داد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک آهنگساز او خود را متقاعد به اشکال چشمگیر شد

10. He is adept at computer.
[ترجمه ترگمان]او در کامپیوتر استاد است
[ترجمه گوگل]او متخصص در کامپیوتر است

11. I'm afraid she's also an adept liar.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه او هم یک دروغگوی ماهر است
[ترجمه گوگل]من می ترسم که او نیز یک دروغ دروغین است

12. He is adept at organization work.
[ترجمه ترگمان]او در کار سازمان ماهر است
[ترجمه گوگل]او در سازمان کارآمد است

13. The government is more than adept at ploughing its own diplomatic furrow.
[ترجمه ترگمان]دولت بیش از مهارت در شخم زدن زمین دیپلماتیک خود مهارت دارد
[ترجمه گوگل]حکومت بیش از آنکه بتواند صهیون دیپلماتیک خود را بشکند، صاحب قدرت است

14. Silas proved adept in the art of avoiding potholes in the road.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سیلاس در اثر دوری کردن چاله های جاده ماهر بوده
[ترجمه گوگل]سیلاس معتقد است که از اجتناب از چاله ها در جاده ها آگاه است

15. He became adept at getting even the shyest students to talk.
[ترجمه ترگمان]او در رساندن دانش آموزان shyest به سخنرانی مهارت پیدا کرد
[ترجمه گوگل]او در حقیقت حتی دانش آموزان خجالتی را به صحبت کردن تبدیل کرد

16. She is an adept rock-climber and a past master of the assault course.
[ترجمه ترگمان]او یک کوهنورد بسیار ماهر و استاد پیشین دوره حمله است
[ترجمه گوگل]او یک صخره شناخته شده معتبر و یک استاد گذشته از دوره حمله است

He is adept in grammar.

او در دستور زبان ید طولایی دارد.


When it comes to rugs, he is an adept.

او در مورد فرش بسیار خبره است.


an adept transition from tragedy to comedy

یک تغییر ماهرانه از تراژدی به کمدی


پیشنهاد کاربران

کارگزار

متبحر

کدبانو ( adept householder )

ماهر، زبردست، استاد، خبره

متخصص - ماهر - باهوش

سه تا کلمه ی خیلی ناجور هستن که ممکنه باهم قاتی بشن
Adopt: اتخاذ کردن، به فرزندی پذیرفتن
Adapt: سازگار کردن، وفق دادن
Adept: ماهر، مهارت

ماهر :1. به وسیله ی مهارتی که کسب شده 2. به وسیله ی مهارتی که فرد به صورت ذاتی داره اما بقیه نیاز دارن که اونو یاد بگیرن


کلمات دیگر: