کلمه جو
صفحه اصلی

descent


معنی : نژاد، سرازیری، نزول، هبوط
معانی دیگر : فرود، فرو روی، پایین روی، زیرروی، فروشد، تبار، نسب، تخمه، نسل، پروز، فروسویی، زیرسویی، شیب، (با: on یا upon) یورش، حمله ی ناگهانی، خراب شدن سر کسی، سر زده رفتن، تن در دادن، افتادن (مثلا به روزگار بد)، به خود هموارسازی، پست سازی، راه سرازیر، راه پرشیب، انحطاط، سقوط، زوال، افول

انگلیسی به فارسی

نسب، نژاد، نزول، هبوط


تبار، نزول، هبوط، نژاد، سرازیری


انگلیسی به انگلیسی

• going down; downward slope; lineage; sudden attack; handing down of property; act of lowering oneself morally
a descent is a movement from a higher to a lower level.
your descent is your family's origins.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] نشیب، سرازیری، زمین پست .
[حقوق] توارث، وراثت
[ریاضیات] نزول، سقوط، هبوط، نشیب

مترادف و متضاد

نژاد (اسم)
issue, pedigree, race, strain, blood, descent, phylum, stirps

سرازیری (اسم)
slide, slant, slope, tilt, downhill, declivity, descent, pitch

نزول (اسم)
discount, devolution, fall, descent, downturn, fall-off

هبوط (اسم)
fall, descent

moving down; lowering


Synonyms: cave-in, coast, coming down, crash, declension, declination, decline, declivity, dip, downgrade, droop, drop, drop-off, fall, falling, grade, gradient, header, hill, inclination, incline, landslide, plummeting, plunge, plunging, precipitation, prolapse, sag, settlement, sinkage, sinking, slant, slide, slip, slope, swoop, tailspin, topple, tumble


Antonyms: ascension, ascent, elevation, increase, rise, upgrade


line of ancestry


Synonyms: blood, extraction, family, family tree, genealogy, heredity, lineage, origin, parentage, pedigree, relationship


deterioration


Synonyms: abasement, anticlimax, cadence, comedown, debasement, decadence, decline, degradation, discomfiture, down, downcome, downfall, lapse, pathos, slump


Antonyms: improvement, upgrade


assault, attack


Synonyms: advance, foray, incursion, invasion, pounce, raid, swoop


جملات نمونه

1. her descent to begging and stealing
تن در دادن او به گدایی و دزدی

2. an easy descent
سرازیری (یا فرود روی) ملایم

3. the mongols' descent on the town
هجوم مغولان به شهر

4. the unexpected descent of five guests
پیدا شدن سرو کله ی پنج مهمان به طور غیرمنتظره

5. the river's gradual descent to the sea
شیب تدریجی رودخانه تا دریا

6. i am of persian descent
من از تبار ایرانی هستم.

7. naheed started a chary descent of the stairs
ناهید با احتیاط از پله ها شروع به فرود آمدن کرد.

8. the plane began its descent into tehran
هواپیما فرود خود را به تهران آغاز کرد.

9. The descent of the mountain took nearly two hours.
[ترجمه ایمان پوررضا] فروریزی کوهستان تقریبا دو ساعت به طول انجامید.
[ترجمه نازنین] پایین آمدن از کوه تقریبا دو ساعت طول کشید
[ترجمه ترگمان]سقوط کوه حدود دو ساعت طول کشید
[ترجمه گوگل]فرود کوه تقریبا دو ساعت طول کشید

10. We watched anxiously during her descent from the tree.
[ترجمه ترگمان]با نگرانی در حین فرود آمدن او از درخت، با نگرانی به او نگاه کردیم
[ترجمه گوگل]ما در طول تولدش از درخت مشتاقانه تماشا کردیم

11. He traces his descent back to an old Norman family.
[ترجمه ترگمان] رد پای خودش رو به یه خانواده قدیمی \"نورمن\" نشون میده
[ترجمه گوگل]او نسب خود را به یک خانواده قدیمی نورمن رسیده است

12. I made a slow and painful descent down the stairs.
[ترجمه ترگمان]آهسته و دردناک از پله ها پایین آمدم
[ترجمه گوگل]من فرودی آهسته و دردناک را به سمت پله ها کشیدم

13. Humans and other apes followed separate lines of descent from a common ancestor.
[ترجمه ترگمان]انسان ها و کپی های دیگر از یک جد مشترک پیروی می کنند
[ترجمه گوگل]انسان ها و سایر ماموریت ها به دنبال خطوط جداگانه ای از تبار از یک اجداد مشترک است

14. The plane was making its final descent so we had to fasten our seat belts.
[ترجمه ترگمان]هواپیما داشت آخرین فرود را انجام می داد، بنابراین مجبور شدیم کمربند ایمنی را ببندیم
[ترجمه گوگل]هواپیما فرود نهایی خود را به دست آورد، بنابراین ما مجبور بودیم کمربندهای خود را ببندیم

15. He is a writer of Indian descent and draws upon diverse cultural influences.
[ترجمه ترگمان]او نویسنده نژاد هندی است و تاثیرات مختلف فرهنگی را به خود جلب می کند
[ترجمه گوگل]او نویسنده ای از تبار هند است و بر تأثیرات فرهنگی مختلف تأکید دارد

16. He claims to have traced descent from Christopher Columbus.
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کند که از نژاد کریستوفر کولمبوس رد شده است
[ترجمه گوگل]او ادعا می کند که کریستف کلمب از کریسفور کلمب رویا است

17. She's a woman of mixed/French descent.
[ترجمه ترگمان]او زنی است از نزول و نژاد فرانسوی
[ترجمه گوگل]او یک زن از تبار ترکی / فرانسوی است

The plane began its descent into Tehran.

هواپیما فرود خود را به تهران آغاز کرد.


I am of Persian descent.

من از تبار ایرانی هستم.


the river's gradual descent to the sea

شیب تدریجی رودخانه تا دریا


the Mongols' descent on the town

هجوم مغولان به شهر


the unexpected descent of five guests

پیدا شدن سرو کله‌ی پنج مهمان به طور غیرمنتظره


her descent to begging and stealing

تن در دادن او به گدایی و دزدی


پیشنهاد کاربران

نماد تسلیم و ناکامی

Going down

تخمه

کاهش

پایین رفتن و فرود آمدن
اصالت، نژاد

قانون نسل ( تابعیت )

اصل خون ( در تابعیت )

توارث ( تابعیت )

descent ( باستان شناسی ) ==واژه بیگانه: descent 1واژه مصوب: تبارتعریف: پیوند و ارتباطی که فرد با نیا یا گروهی از نیاکان خود دارد==descent ( جامعه شناسی ) ==واژه بیگانه: descent 1واژه مصوب: تبارتعریف: پیوند و ارتباطی که فرد با نیا یا گروهی از نیاکان خود دارد==descent ( حمل‏ونقل هوایی ) ==واژه بیگانه: descent 2واژه مصوب: کاهش ارتفاعتعریف: کم شدن یا کم کردن ارتفاع هواگَرد==descent ( علوم گیاهی )
واژه مصوب: تباره
تعریف: توالی جمعیت های نیایی ـ زادگانی در طی زمان


کلمات دیگر: