کلمه جو
صفحه اصلی

breathing space


جای نفس کشیدن، جای کافی، فرصت جم خوردن، ایست، مکک

انگلیسی به فارسی

ایست ،مکث


فضای تنفس


انگلیسی به انگلیسی

• time in which to recover or get organized
a breathing space is a short period of time in which you can recover from one activity and prepare for a second one.

مترادف و متضاد

short respite


Synonyms: breath, breather, breathing room, breathing spell, breathing time


جملات نمونه

1. I wanted a little breathing space between jobs.
[ترجمه ترگمان]من یک فضای تنفس کوچک بین کار می خواستم
[ترجمه گوگل]من می خواستم فضای کمی تنفس بین مشاغل

2. The court's decision gave us some breathing space.
[ترجمه ترگمان]تصمیم دادگاه به ما فضای تنفس داد
[ترجمه گوگل]تصمیم دادگاه به ما یک فضای تنفسی داد

3. Firms need a breathing space if they are to recover.
[ترجمه ترگمان]اگر شرکت ها در حال بهبود هستند، شرکت ها به یک فضای تنفس نیاز دارند
[ترجمه گوگل]اگر برای بهبودی نیاز به فضای نیاز به فضای تنفسی دارید

4. The extension of the deadline gives us a breathing space.
[ترجمه ترگمان]تمدید مهلت به ما فضای تنفس می دهد
[ترجمه گوگل]تمدید مهلت به ما یک فضای نفس می دهد

5. This holiday will give me a bit of breathing space before I start my new job.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه کار جدیدم را شروع کنم، این تعطیلات کمی فضای تنفس به من می دهد
[ترجمه گوگل]این تعطیلات به من کمی فضای نفس می دهد قبل از شروع کار جدید من

6. After finishing one job she needed a breathing space before starting the next.
[ترجمه ترگمان]بعد از اتمام کار به یک فضای تنفس قبل از شروع بعدی نیاز داشت
[ترجمه گوگل]پس از اتمام یک شغل، قبل از شروع بعدی یک فضای تنفسی داشت

7. There is therefore plenty of breathing space for the teacher who wishes to use Streamline for a more personal approach.
[ترجمه ترگمان]بنابراین فضای تنفس زیادی برای معلم وجود دارد که می خواهد از Streamline برای رویکرد شخصی تری استفاده کند
[ترجمه گوگل]بنابراین، فضای زیادی برای معلمانی که مایل به استفاده از Streamline برای یک رویکرد شخصی تر هستند، وجود دارد

8. At any rate, he now had a little breathing space.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، اون الان یه کم فضای تنفس داره
[ترجمه گوگل]به هر حال، او اکنون فضای کمی تنفس داشت

9. In the past secret agreements allowed for breathing space, which by virtue of that very secrecy was only temporary.
[ترجمه ترگمان]در چند موافقتنامه های مخفی گذشته امکان تنفس فضا وجود داشت که به واسطه آن رازداری زیاد موقتی بود
[ترجمه گوگل]در توافقنامه های مخفی گذشته مجاز به فضای نفس کشیدن بود که به موجب آن بسیار محرمانه تنها موقتی بود

10. This gives a breathing space for people to establish a sense of their capacity to live without drink.
[ترجمه ترگمان]این باعث ایجاد فضای تنفسی برای افراد می شود تا حس ظرفیت خود برای زندگی بدون نوشیدن را ایجاد کنند
[ترجمه گوگل]این یک فضای نفس برای مردم است تا بتوانند احساس کنند که توانایی زندگی بدون نوشیدن را دارند

11. He managed to create enough breathing space in the snow to survive until he could be rescued.
[ترجمه ترگمان]او توانست فضای تنفس به اندازه کافی در برف ایجاد کند تا زنده بماند تا بتواند نجات یابد
[ترجمه گوگل]او موفق به ایجاد فضای کافی تنفس در برف برای زنده ماندن تا زمانی که بتواند نجات یابد

12. This creates a breathing space between inner clothes and the waterproof outer skin; important when only thermals are being worn underneath.
[ترجمه ترگمان]این باعث ایجاد فضای تنفس بین لباس های داخلی و پوست بیرونی ضد آب می شود؛ زمانی که فقط thermals زیر آن فرسوده شده اند
[ترجمه گوگل]این باعث ایجاد فضای تنفس بین لباس های داخلی و پوست بیرونی ضد آب می شود مهم است زمانی که تنها ترمالال در زیر پوشیده می شود

13. This small breathing space had given her time to arrive at several important decisions.
[ترجمه ترگمان]این فضای تنفس کوچک فرصتی برای رسیدن به چندین تصمیم مهم به او داده بود
[ترجمه گوگل]این فضای کوچک تنفسی او را برای رسیدن به چند تصمیم مهم مهم به ارمغان آورده است

14. Cork now has a month's breathing space to consider how best to distribute the companies' funds to creditors.
[ترجمه ترگمان]چوب پنبه در حال حاضر یک ماه فرصت دارد تا در نظر بگیرد که چگونه این شرکت ها را به طلبکاران توزیع کند
[ترجمه گوگل]پنبه در حال حاضر یک فضای تنفس ماه را در نظر دارد که چگونه بهترین توزیع وجوه شرکت به طلبکاران


کلمات دیگر: