کلمه جو
صفحه اصلی

small business

انگلیسی به انگلیسی

• little shop or business
a small business is a company or firm that does not have many employees and does not belong to a larger company.

جملات نمونه

1. What started as a small business is now a fully-fledged company.
[ترجمه ترگمان]چیزی که به عنوان یک کسب وکار کوچک شروع شد، حالا یک شرکت کاملا تکامل یافته است
[ترجمه گوگل]آنچه که به عنوان یک کسب و کار کوچک آغاز شد، اکنون یک شرکت کاملا جامع است

2. We're only a small business and don't have the capital to compete with the big boys.
[ترجمه ترگمان]ما فقط یک کسب وکار کوچک هستیم و سرمایه ای نداریم که با پسرهای بزرگ رقابت کنیم
[ترجمه گوگل]ما فقط یک کسب و کار کوچک هستیم و سرمایه را برای رقابت با پسران بزرگ نداریم

3. The small business people of Britain are the economic backbone of the nation.
[ترجمه ترگمان]افراد تجاری کوچک بریتانیا، ستون فقرات اقتصاد کشور هستند
[ترجمه گوگل]مردم کسب و کار کوچک بریتانیا ستون فقرات اقتصادی کشور هستند

4. The company is an outstanding example of a small business that grew into a big one.
[ترجمه ترگمان]این شرکت یک نمونه برجسته از یک کسب وکار کوچک است که تبدیل به یک شرکت بزرگ شده است
[ترجمه گوگل]این شرکت نمونه ای برجسته از یک کسب و کار کوچک است که به یک شرکت بزرگ تبدیل شده است

5. The increase will hurt small business and cost many thousands of jobs.
[ترجمه ترگمان]این افزایش به تجارت های کوچک آسیب خواهد رساند و هزاران شغل ایجاد خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این افزایش به کسب و کار کوچک آسیب می رساند و هزاران مشاغل را هزینه می کند

6. He was engaged in running a small business.
[ترجمه ترگمان]او مشغول انجام کاری کوچک بود
[ترجمه گوگل]او در حال اجرای یک کسب و کار کوچک بود

7. The big firms tried to crowd our small business out of the market.
[ترجمه ترگمان]شرکت های بزرگ تلاش کردند تا کسب وکار کوچک ما را از بازار خارج کنند
[ترجمه گوگل]شرکت های بزرگ سعی کردند کسب و کار کوچک ما را از بازار بیرون کنند

8. An unprecedented growth in small business.
[ترجمه ترگمان]رشد بی سابقه ای در کسب وکار کوچک
[ترجمه گوگل]رشد بی سابقه در کسب و کار کوچک

9. Lizzie is married with four children and a small business.
[ترجمه ترگمان]لیزی با چهار بچه و یک کسب وکار کوچک ازدواج کرده است
[ترجمه گوگل]لیزری با چهار فرزند و یک تجارت کوچک ازدواج کرده است

10. Classes teach the basics of small business ownership such as accounting and customer service.
[ترجمه ترگمان]کلاس ها اصول مالکیت کسب وکار کوچک مثل حسابداری و خدمات مشتری را تدریس می کنند
[ترجمه گوگل]کلاسها مبانی مالکیت کسب و کار کوچک مانند حسابداری و خدمات مشتری را آموزش می دهد

11. The experience of those small business operators, shared with me in understandable confidentiality, is by no means unique.
[ترجمه ترگمان]تجربه آن اپراتورهای کسب وکار کوچک که به طور محرمانه با من اشتراک دارند، به هیچ وجه منحصر به فرد نیست
[ترجمه گوگل]تجربه این اپراتورهای تجاری کوچک، که با من در محرمانه قابل درک به اشتراک گذاشته شده، به هیچ وجه منحصر به فرد نیست

12. McCarthy was recently named to the Small Business Committee.
[ترجمه ترگمان]مک کارتی به تازگی به کمیته کسب وکار کوچک نامگذاری شده است
[ترجمه گوگل]مک کارتی به تازگی به کمیته کوچک تجاری نامگذاری شده است

13. We are a small business so we can only afford to advertise in the local press.
[ترجمه ترگمان]ما یک کسب وکار کوچک هستیم، بنابراین تنها می توانیم در مطبوعات محلی تبلیغ کنیم
[ترجمه گوگل]ما یک کسب و کار کوچک هستیم، بنابراین ما فقط می توانیم در مطبوعات محلی تبلیغ کنیم

14. All those taxes and regulations force small business to keep nonproductive employees on the payroll.
[ترجمه ترگمان]همه آن مالیات ها و مقررات کسب وکار کوچک را وادار به نگه داری کارمندان در لیست حقوق می کنند
[ترجمه گوگل]تمام این مالیات ها و مقررات، کسب و کار کوچک را به منظور حفظ کارفرمایان غیر تولیدی در حقوق و دستمزد انجام می دهند

15. In that sense it was like any small business borrowing the capital it needs to expand and survive.
[ترجمه ترگمان]به این معنی که هر کسب وکار کوچکی که پایتخت را بگیرد، باید توسعه یابد و زنده بماند
[ترجمه گوگل]به این معنا، آن را مانند هر کسب و کار کوچکی بود که قرض را برای سرمایه ای که نیاز به گسترش و زنده ماندن دارد


کلمات دیگر: