کلمه جو
صفحه اصلی

small town


وابسته به شهرهای کوچک، شهرستانی، کم سروصدا

انگلیسی به فارسی

شهر کوچک


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: small-towner (n.)
(1) تعریف: of or characteristic of a small town.

(2) تعریف: unsophisticated; provincial.
مشابه: provincial

• tiny village; concerning a small town or village
you use small-town to describe things that are typical of, or exist in small towns as opposed to cities.
you can also use small-town to describe things which have the values or characteristics associated with small towns as opposed to cities.

جملات نمونه

1. Two miles further on we came to a small town.
[ترجمه ترگمان]دو مایل دورتر، به شهر کوچکی رسیدیم
[ترجمه گوگل]ما دو کیلومتر بیشتر به یک شهر کوچک رسیدیم

2. Small town banks have to assess the relative riskiness of their loans.
[ترجمه ترگمان]بانک های کوچک شهر باید وام های نسبی وام های خود را ارزیابی کنند
[ترجمه گوگل]بانک های شهر کوچک باید خطر نسبی وام های خود را ارزیابی کنند

3. Many small town mayor and city official practice cronyism.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شهرداری کوچک و شهردار شهر در حال تمرین cronyism هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از شهرداران شهر کوچک و شهرداری شهروندی را دوست دارند

4. It used to be a small town, where people made a living by fishing.
[ترجمه ترگمان]شهر کوچکی بود که مردم با ماهیگیری زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]این شهر کوچک بود، که در آن مردم با ماهیگیری زندگی می کردند

5. In the distance, beyond the river, was a small town.
[ترجمه ترگمان]در دوردست، پشت رودخانه، شهر کوچکی بود
[ترجمه گوگل]در فاصله، فراتر از رودخانه، یک شهر کوچک بود

6. Life in a small town could be deadly dull.
[ترجمه ترگمان]زندگی در یک شهر کوچک می تواند مرگبار باشد
[ترجمه گوگل]زندگی در یک شهر کوچک می تواند منفجر کننده باشد

7. I'd rather live in a small town than a big city.
[ترجمه ترگمان]ترجیح میدم تو یه شهر کوچک زندگی کنم تا یه شهر بزرگ
[ترجمه گوگل]من ترجیح می دهم در یک شهر کوچک از یک شهر بزرگ زندگی کنم

8. The small town lies beyond the next valley.
[ترجمه ترگمان]شهر کوچک در آن سوی دره بعدی قرار دارد
[ترجمه گوگل]شهر کوچک فراتر از دره بعدی است

9. He was born in the small town of Castleford, in Yorkshire.
[ترجمه ترگمان]او در شهر کوچک of در یورکشایر متولد شد
[ترجمه گوگل]او در شهر کوچک Castleford در یورکشایر متولد شد

10. Duclair is a small town on a loop of the River Seine.
[ترجمه ترگمان]Duclair یک شهر کوچک بر روی یک حلقه رودخانه سن است
[ترجمه گوگل]Duclair یک شهر کوچک در حلقه رودخانه سین است

11. Small town banks have to assess the relative riskiness of their.
[ترجمه ترگمان]بانک های کوچک شهر باید the نسبی خود را ارزیابی کنند
[ترجمه گوگل]بانک های شهر کوچک باید خطرپذیری نسبی خود را ارزیابی کنند

12. There's not much night-life in this small town.
[ترجمه ترگمان]زندگی در این شهر کوچک خیلی زیاد نیست
[ترجمه گوگل]در این شهر کوچکی زندگی شبانه زیادی نیست

13. They lived in a small town in the South.
[ترجمه ترگمان]در شهر کوچکی در جنوب زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]آنها در یک شهر کوچک در جنوب زندگی می کردند

14. Varese Ligure is a small town in mountainous country east of Genoa.
[ترجمه ترگمان]Varese Ligure یکی از شهرهای کوهستانی در شرق of است
[ترجمه گوگل]وارس لیگره یک شهر کوچک در کشور کوهستانی در شرق جنوا است

پیشنهاد کاربران

شهر کوچک. دهکده


کلمات دیگر: