کلمه جو
صفحه اصلی

come between


جدا کردن، نفاق افکندن، موجب جدایی (دو یا چند نفر) شدن، بین (دو نفر) قرار گرفتن

انگلیسی به فارسی

نفاق افکندن، موجب جدایی دو نفر شدن


انگلیسی به انگلیسی

• separate, cause a separation

مترادف و متضاد

alienate


Synonyms: divide, estrange, interfere, interpose, interrupt, intervene, meddle, part, put at odds, separate


Antonyms: bring together, join, unite


جملات نمونه

1. I will come between twelve and one o'clock.
[ترجمه ترگمان]من بین ساعت دوازده و یک خواهم آمد
[ترجمه گوگل]من بین دوازده و یک ساعت می آیم

2. Don't let a little thing like that come between you two.
[ترجمه ترگمان]اجازه نده یه همچین چیزی بین شما دوتا باشه
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید کمی چیزهایی مثل این بین شما دو باشد

3. He won't let anything come between him and his daily work.
[ترجمه ترگمان]او به هیچ چیز بین او و کاره ای روزانه اش اجازه نمی دهد
[ترجمه گوگل]او هیچ چیزی را بین او و کار روزانه اش نمی گذارد

4. He never lets anything come between him and his evening pint of beer.
[ترجمه ترگمان]او هرگز اجازه نمی دهد که چیزی بین او و شب نوشیدن آبجو وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]او هرگز اجازه نمی دهد چیزی بین او و اوقات شبانه اش از آبجو بیافتد

5. I didn't want to come between a husband and wife.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواستم بین زن و شوهر زندگی کنم
[ترجمه گوگل]من نمی خواستم میان همسر و همسرش باشم

6. It is deplorable that anyone should come between a child and its parents.
[ترجمه ترگمان]این تاسف بار است که هر کس باید بین یک کودک و پدر و مادرش قرار بگیرد
[ترجمه گوگل]بدبینانه است که هر کس باید بین یک کودک و والدینش باشد

7. The true artist lets nothing come between himself and his work.
[ترجمه ترگمان]هنرمند واقعی هیچ چیز بین خودش و کارش نیست
[ترجمه گوگل]هنرمند واقعی اجازه می دهد هیچ چیز بین خود و کار خود می آید

8. I'd hate anything to come between us.
[ترجمه ترگمان]من از هر چیزی متنفرم که بین ما بیان
[ترجمه گوگل]من از هرچیزی که بین ما می خواهیم نفرت داریم

9. Don't let one little quarrel come between you.
[ترجمه ترگمان]نگذارید دعوای کوچکی بین شما رد و بدل شود
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید یک نزاع کوچک میان شما اتفاق بیفتد

10. Illustration may come between the text and the reader's own mental imagery.
[ترجمه ترگمان]تصویر ممکن است بین متن و تصویر ذهنی فرد باشد
[ترجمه گوگل]تصویر ممکن است بین متن و تصویر ذهنی خواننده خود باشد

11. I let my stupid pride come between us.
[ترجمه ترگمان]من غرور احمقانه ام رو بین خودمون گذاشتم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید غرور احمقانه من بین ما بیفتد

12. Nobody will ever come between them.
[ترجمه ترگمان]هرگز کسی میان آن ها نخواهد آمد
[ترجمه گوگل]هیچ کس هرگز بین آنها نخواهد آمد

13. She never let anything come between her and her work.
[ترجمه ترگمان]هرگز اجازه نمی داد چیزی بین او و کارش وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]او هرگز چیزی را میان او و کار او نمیگذارد

14. It's not a good idea to come between a man and his wife.
[ترجمه ترگمان]این فکر خوبی نیست که بین یک مرد و همسرش قرار بگیریم
[ترجمه گوگل]این یک ایده خوب نیست که بین یک مرد و همسرش باشد

15. I don't want to come between her and her work.
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم بین او و کارش قرار بگیرم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم میان او و کار او بیاورم

پیشنهاد کاربران

جدا کردن. جدایی انداختن



کلمات دیگر: