drew

او نقشه ی محله را کشید.

او تصویر نگران کننده ای از وضع اقتصادی آینده را ترسیم کرد.

او نزدیکتر شد و دستش را روی شانه ام گذاشت.

او را به گوشه ای کشید و در گوشش نجوا کرد.

برایم یک لیوان آبجو ریخت (از بشکه).

پتو را روی سرش کشید.

یک خط راست روی کاغذ کشیدم.

مقداری پول از حسابم کشیدم.

میهن دوستی آنان را متحد می کرد.

رستم شمشیرش را از نیام به در کشید.

نفس عمیقی کشید.

اوتک خال حریفش را کشید.

از مادر خون گرفتند و به دخترش تزریق کردند.

راز را از او درکشیدند.

با نزدیک شدن شب خورشید سرخ گون به آرامی در باختر غروب کرد.

انتقاد او پاسخی را برنیانگیخت.

آرایش موی منصوره توجه همه را جلب کرد.

آن تصویر توجه مرا جلب کرد.

نمایش تماشاگران فراوانی را جلب کرد.

پرده را که بست اتاق تاریک شد.

رفتار منحرف او توجه همه را جلب کرد.

پیراهن قرمز او توجه مرا جلب کرد.

امیر ارسلان نامدار شمشیر از غلاف درکشید.

تا مرا دید هفت تیرش را کشید.

ظرف چند دقیقه گرته ی پل را کشید.

مسابقه ی اول را باختیم و دوم را مساوی کردیم.

وقتی پشت میز خطابه رفت حواسش پرت شد و به من من کردن افتاد.

[ترجمه ترگمان]قد راست کرد و به ما خیره شد
[ترجمه گوگل]او خود را تا ارتفاع کامل خود کشید و به ما نگاه کرد

[ترجمه ترگمان]پلیس خانه را دور زد
[ترجمه گوگل]پلیس خانه را دور زد

[ترجمه ترگمان]او تجربه خود را به عنوان یک برنامه مستند برای ساخت یک برنامه مستند در نظر گرفت
[ترجمه گوگل]او تجربه خود را به عنوان یک قایق بادبانی برای ایجاد یک برنامه مستند متمرکز کرد