تعریف می کند، تعریف کردن، مشخص کردن، معین کردن، تعیین کردن، معنی کردن، معلوم کردن، متصف کردن، محدود کردن
defines
انگلیسی به فارسی
پیشنهاد کاربران
لجبازی ، مبارزه طلبی ، دعوت به جنگ ، بی اعتنایی ، مخالفت ، مقاومت ، اعتراض ،
روانشناسی: خودسری
روانشناسی: خودسری
مشخص کردن
The dictionary defines appealing to
دیکشنری معنی کرده کلمه جذاب رو به. . .
دیکشنری معنی کرده کلمه جذاب رو به. . .
کلمات دیگر: