کلمه جو
صفحه اصلی

trickery


معنی : نیرنگ، حیله بازی، حیله گری، گول زنی
معانی دیگر : دغلکاری، رندی، بد سگالی، کید ورزی، کنوره، فریب، نیرنگ بازی

انگلیسی به فارسی

حیله گری، حیله بازی، گول زنی، نیرنگ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: trickeries
(1) تعریف: the use of tricks, esp. to deceive, outdo, or cheat.
مترادف: chicanery, craft, deceit, deception, monkey business
متضاد: honesty
مشابه: artfulness, cunning, dishonesty, intrigue, subterfuge, wiliness

(2) تعریف: an act or instance of using a trick or tricks.
مترادف: chicanery, deceit, deception, dishonesty, duplicity, fakery, fraud, humbug
مشابه: artifice, cheat, contrivance, device, finesse, gambit, guile, hoax, machination, maneuver, ploy, pretense, ruse, sham, stratagem, subterfuge, wile

• using tricks to deceive, deceiving, fooling
trickery is the use of dishonest tricks in order to achieve something.

مترادف و متضاد

deception, joke


نیرنگ (اسم)
art, craft, artifice, deception, trap, trick, trickery, ruse, witchcraft

حیله بازی (اسم)
trickery, chicanery

حیله گری (اسم)
cunning, trickery, hanky-panky

گول زنی (اسم)
seduction, humbuggery, trickery, dupery, sharp practice

Synonyms: bait and switch, cheat, cheating, chicane, chicanery, con, deceit, dishonesty, dodge, double-cross, double-dealing, dupery, fast shuffle, flimflam, fourberie, fraud, funny business, guile, hoax, imposture, pretense, quackery, razzle-dazzle, scam, sharp practice, shell game, shenanigans, snow job, sting, stunt, swindling, underhandedness


جملات نمونه

1. The government, he said, had resorted to political trickery in their attempts to retain power.
[ترجمه ترگمان]وی گفت که دولت در تلاش های خود برای حفظ قدرت به trickery سیاسی متوسل شده است
[ترجمه گوگل]او گفت، دولت در تلاش های خود برای حفظ قدرت به فریب های سیاسی متوسل شده است

2. It was a piece of political trickery that enraged the opposition.
[ترجمه ترگمان]این یک حیله گری سیاسی بود که مخالفان را عصبانی کرد
[ترجمه گوگل]این یک تکه ای از فریب سیاسی بود که مخالفان را خشمگین می کرد

3. But there can also be trickery using material clues.
[ترجمه ترگمان]اما همچنین می تواند با استفاده از نشانه های مواد، حیله گری نیز داشته باشد
[ترجمه گوگل]اما با استفاده از سرنخ های مادی نیز می توان از اتهام استفاده کرد

4. Plant vaccines take this sort of trickery to an ingenious extreme.
[ترجمه ترگمان]ویروس های گیاهی این نوع حقه را به یک افراطی تبدیل می کنند
[ترجمه گوگل]واکسن های گیاهی از این نوع فریب به یک افراط گناه استفاده می کنند

5. She suspected trickery and stood her ground.
[ترجمه ترگمان]او به کلک مظنون بود و روی زمین ولو شده بود
[ترجمه گوگل]او مشکوک به فریب خورده بود و زمین خود را ایستاد

6. The plan smells of trickery.
[ترجمه ترگمان] این نقشه بوی کلک میده
[ترجمه گوگل]این طرح بوسیله فریب است

7. He is suspected of employing trickery.
[ترجمه ترگمان]او مظنون است که از این حقه استفاده کند
[ترجمه گوگل]او مشکوک به استخدام فریبکارانه است

8. He took for a decent piece of trickery.
[ترجمه ترگمان] اون یه حقه خوبی برای حقه زدن برداشت
[ترجمه گوگل]او برای یک قطعه مناسبی از فریبکار تصمیم گرفت

9. Trickery is not the path of wisdom but of disaster for a diplomat.
[ترجمه ترگمان]trickery راه عقل نیست، بلکه یک فاجعه برای یک دیپلمات است
[ترجمه گوگل]حیله گری مسیر حکمت نیست، بلکه فاجعه ای است برای دیپلمات

10. I am only better than him through trickery and he meant me no harm.
[ترجمه ترگمان]من فقط از او بهتر نیستم و او قصد آزار من را ندارد
[ترجمه گوگل]من فقط از طریق فریبندگی بهتر از او هستم و او به معنی آسیب رساندن به من نیست

11. Neither trickery nor coercion is used to secure confessions.
[ترجمه ترگمان]نه حقه بازی و نه اجبار، استفاده از اعترافات secure
[ترجمه گوگل]برای تضمین اعترافات، هیچ حقه ای و نه اجبار استفاده نمی شود

12. His trickery thought seemed evil but exposing factually.
[ترجمه ترگمان]حیله گری او فکر بدی به نظر می رسید، اما در معرض دید عموم قرار گرفت
[ترجمه گوگل]فریب خوردن او به نظر می رسد بد اما افشای فاکتور

13. I am only able to see through his trickery today!
[ترجمه ترگمان]من فقط می تونم امروز تو حقه هاش ببینم
[ترجمه گوگل]من فقط می توانم از طریق فریب خورده خود را امروز ببینید!

14. I don't like all this trickery; there's too much of it.
[ترجمه ترگمان]من از این حقه بازی خوشم نمی اید
[ترجمه گوگل]من تمام این حقه ها را دوست ندارم بیش از حد از آن وجود دارد

پیشنهاد کاربران

حقه, کلک

حیله


کلمات دیگر: