کلمه جو
صفحه اصلی

playmate


معنی : پا، یار، مرد، همبازی
معانی دیگر : همبازی، یار

انگلیسی به فارسی

همبازی، یار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a young child's companion in playing.

• playfellow, friend, companion in play
a child's playmates are other children who often play with him or her.

مترادف و متضاد

پا (اسم)
support, strength, partner, accident, chance, happening, foot, leg, paw, bottom, ground, end, account, part, power, peg, foundation, ped, pod, playmate

یار (اسم)
adjoint, partner, fellow, bloke, adjunct, sweetheart, friend, helper, alter ego, adjutant, gill, bosom friend, paramour, pal, buddy, billy, chummy, close friend, helpmate, turtledove, yokefellow, pard, playmate, succourer

مرد (اسم)
man, fellow, groom, chap, gink, guy, husband, hidalgo, playmate

همبازی (اسم)
playfellow, playmate

جملات نمونه

1. He wandered hither and thither looking for a playmate.
[ترجمه ترگمان]این طرف و آن طرف پرسه می زد و دنبال همبازی می گشت
[ترجمه گوگل]او در اینجا و آنجا به دنبال یک دوست دختر سرگردان است

2. She is a former Playboy playmate.
[ترجمه ترگمان] اون یه همبازی سابقش بوده
[ترجمه گوگل]او یک بازیگر سابق Playboy است

3. His chief playmate was his dog.
[ترجمه ترگمان]همبازی His سگ او بود
[ترجمه گوگل]بازیگر اصلی او سگ او بود

4. Tim Skerritt had been his playmate.
[ترجمه ترگمان]تیم Skerritt همبازی او بود
[ترجمه گوگل]تیم اسکریتت همسرش بود

5. I loved Jo: playmate in psychic realities, friend, fellow therapist, mentor and so much more.
[ترجمه ترگمان]من جو را دوست داشتم، همبازی in، دوست، روانشناس، یک روانشناس و بیشتر از این
[ترجمه گوگل]من دوست جومونگ را در حقیقت روحی، دوست، همتراز درمانگر، مربی و خیلی بیشتر دوست داشتم

6. She found Hyacinth, placid and biddable, an agreeable playmate and Mada Joyce a fine source of entertainment.
[ترجمه ترگمان]او hyacinth، متین و biddable، همبازی خوبی پیدا کرد و با Mada که از آن لذت بخش بود، لذت بخش بود
[ترجمه گوگل]او هیسینت را پیدا کرد، جادو و جادوگر، دوست داشتنی دوست داشتنی و مادا جویس، منبع خوبی از سرگرمی است

7. He was my playmate in childhood.
[ترجمه ترگمان]او همبازی من در کودکی بود
[ترجمه گوگل]او فرزند من بود

8. Photos include a spread of Playmate Kimberly Phillips in lingerie and a smoking jacket.
[ترجمه ترگمان]عکس ها شامل پخش of کیمبرلی فیلیپس در لباس زیر و یک ژاکت دودی هستند
[ترجمه گوگل]عکس ها شامل پخش از Playmate Kimberly فیلیپس در لباس زیر زنانه و یک ژاکت سیگار کشیدن است

9. Tom is my playmate in my childhood.
[ترجمه ترگمان]تام دوست دوران کودکی من است
[ترجمه گوگل]تام بازیکن من در دوران کودکی من است

10. This paper describes a research on playmate a private - owned kindergarten.
[ترجمه ترگمان]این مقاله تحقیقی را بر سر همبازی یک مهد کودک خصوصی توصیف می کند
[ترجمه گوگل]این مقاله یک تحقیق در مورد بازیگری مهد کودک خصوصی را توصیف می کند

11. Music has been my playmate, my lover, and my crying towel.
[ترجمه ترگمان]موسیقی همبازی من، معشوقه من و حوله my بوده است
[ترجمه گوگل]موسیقی بازیگر من، عاشق من و حوله گریه من بوده است

12. She has been the playmate of every boy on the football team.
[ترجمه ترگمان]او همبازی هر پسری در تیم فوتبال بود
[ترجمه گوگل]او ستارگان هر تیم در تیم فوتبال بوده است

13. She knew I was the mother of her playmate Tristan.
[ترجمه ترگمان]او می دانست که من مادر همبازی او هستم
[ترجمه گوگل]او می دانست من مادر مادرش تریستان بودم

14. How would you like to have a robot playmate?
[ترجمه ترگمان]دوست داری با یه روبات همبازی باشی؟
[ترجمه گوگل]چگونه می خواهید یک همکار ربات داشته باشید؟

15. He was my playmate when I was a child.
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه بودم، همبازی من بود
[ترجمه گوگل]او زمانی که من یک کودک بودم همکارم بودم


کلمات دیگر: