کلمه جو
صفحه اصلی

mummify


معنی : مومیایی کردن
معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی) مومیایی کردن

انگلیسی به فارسی

مومیایی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• make into or become a mummy, embalm; dry up

مترادف و متضاد

مومیایی کردن (فعل)
balm, balsam, embalm, mummify

جملات نمونه

1. egyptians used to mummify their dead
مصری ها مردگان خود را مومیایی می کردند.

2. Likewise, at Niya were recovered a wide assortment of silks from the tomb of a mummified man and woman.
[ترجمه ترگمان]همچنین در Niya، در Niya انواع پارچه های ابریشمی را از قبر یک مرد مومیایی و یک زن پیدا کردند
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، در Niya طیف گسترده ای از ابریشم از آرامگاه یک مرد و زن ممتاز را بازیابی کرد

3. The medical report composed during this last exhumation described it as being completely mummified.
[ترجمه ترگمان]گزارش پزشکی که در طی این نبش قبر تهیه شده بود، این قبر را به طور کامل مومیایی کرد
[ترجمه گوگل]گزارش پزشکی که در طی این آخرین انفجار تشکیل شده است، آن را به عنوان کاملا مامیز توصیف کرد

4. The disease mummified many fruits.
[ترجمه ترگمان]این بیماری بسیاری از میوه ها را مومیایی کرد
[ترجمه گوگل]این بیماری مولکولی بسیاری از میوه ها را متحمل می کند

5. The mummified man's clothes had disintegrated almost completely, but appeared to be mainly of leather and fur.
[ترجمه ترگمان]لباس مرد مومیایی به طور کامل از هم پاشیده شده بود، اما به نظر می رسید بیشتر چرم و خز باشد
[ترجمه گوگل]لباس های ماموت شده مردانه تقریبا به طور کامل فرو ریخت، اما به نظر می رسید عمدتا از چرم و خز است

6. She could feel nothing, as if her entire body were mummified in thick wads of flavourless chewing gum.
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست چیزی احساس کند، گویی تمامی بدن او در wads انبوهی از آدامس chewing، مومیایی شده بود
[ترجمه گوگل]او هیچ چیز نمی تواند احساس کند، مثل اینکه تمام بدنش در لکه های ضخیم از آدامس جویدن بدون چاشنی مومیایی شود

7. When I used to read to you in bed you must have thought that Coleridge's mummified corpse was lying between us.
[ترجمه ترگمان]وقتی در رختخواب برای تو کتاب می خواندم حتما فکر می کردی که جسد مومیایی Coleridge بین ما افتاده
[ترجمه گوگل]وقتی که من در رختخواب خوابیده بودم، باید فکر کرده بود که جسد مومیایی کالیرج بین ما دروغ می گوید

8. Cats and cat statues were worshipped, and mummified cats were buried with much ceremony in the goddess' sanctuary at Bubastis.
[ترجمه ترگمان]گربه ها و مجسمه های گربه مورد پرستش قرار گرفتند و گربه های مومیایی با تشریفات زیادی در پناه گاه ربه النوع در Bubastis دفن شدند
[ترجمه گوگل]گربه ها و مجسمه های گربه پرستش شدند و گربه های مومیایی با مراسم بسیار زیادی در پناهگاه الهه در Bubastis دفن شدند

9. "The ancient Egyptians did not mummify rabbits, " she says. "But as they.
[ترجمه ترگمان]او می گوید: \" مصریان باستان خرگوش ها را آزاد نکردند
[ترجمه گوگل]او می گوید: 'مصریان باستانی خرگوش ها را مومیایی نکردند ' اما همانطور که هستند

10. Channel 4 looks set to become embroiled in another taste row after backing a project which seeks to mummify a terminally-ill volunteer for a TV documentary.
[ترجمه ترگمان]کانال ۴ بعد از پشتیبانی از پروژه ای که به دنبال mummify یک داوطلب terminally برای یک مستند تلویزیونی است، به یک ردیف مزه دیگر منتقل می شود
[ترجمه گوگل]کانال 4 به نظر می رسد پس از حمایت از یک پروژه که به دنبال مومیایی یک داوطلب داوطلب نهایی برای یک مستند تلویزیونی است در یک ردیف دیگر طعم و مزه قرار گیرد

Egyptians used to mummify their dead.

مصری‌ها مردگان خود را مومیایی می‌کردند.


پیشنهاد کاربران

مومیاییدَن.


کلمات دیگر: