1. A photograph of the author forms the frontispiece to the book.
[ترجمه ترگمان]عکس نویسنده کتاب صفحه کتاب را به کتاب می دهد
[ترجمه گوگل]یک عکس از نویسنده، جلوگیری از این کتاب را تشکیل می دهد
2. The frontispiece of Sprat's History shows a spacious study lined with books and scientific instruments.
[ترجمه ترگمان]صفحه کتاب تاریخ Sprat مطالعه وسیعی را نشان می دهد که با کتاب ها و ابزارهای علمی پوشیده شده است
[ترجمه گوگل]پیشینه تاریخ شاترا نشان می دهد که مطالعات گسترده ای با کتاب و ابزار علمی صورت گرفته است
3. He had shown her how the frontispiece illustration was the key to it.
[ترجمه ترگمان]او به او نشان داده بود که تصویر تصویر صفحه کلید آن است
[ترجمه گوگل]او به او نشان داده بود که چهره ی انگیزه ی آن کلید بود
4. A rather crudely drawn frontispiece depicts several scientific instruments and some objects from the society's museum collections.
[ترجمه ترگمان]صفحه کتاب نسبتا خشن، چندین ابزار علمی و برخی اشیا از مجموعه های موزه را به تصویر می کشد
[ترجمه گوگل]فونتیسوسی که به راحتی کشیده شده است، چند ابزار علمی و برخی از اشیا از مجموعه موزه های جامعه را نشان می دهد
5. The frontispiece can sometimes provide another piece of valuable evidence in determining the edition or issue of a book.
[ترجمه ترگمان]صفحه کتاب گاهی می تواند یک تکه دیگر از شواهد ارزشمند را در تعیین نسخه یا موضوع یک کتاب فراهم کند
[ترجمه گوگل]غرفه گاهی اوقات می تواند قطعه دیگری از شواهد ارزشمند در تعیین نسخه و یا موضوع کتاب فراهم می کند
6. Look, this is the frontispiece of the university.
[ترجمه ترگمان]ببین، این صفحه اول دانشگاه هست
[ترجمه گوگل]ببخشید، این مرزبندی دانشگاه است
7. Here's a frontispiece with Rosenberg in a military coat.
[ترجمه ترگمان]اینجا یک جلد کتاب با Rosenberg در یک کت نظامی است
[ترجمه گوگل]در اینجا یک فرانسوی با روزنبرگ در یک کت نظامی قرار دارد
8. As a frontispiece to the book there is a photograph of Gandhi's possessions at the time of his death.
[ترجمه ترگمان]در صفحه کتاب کتاب، عکسی از دارایی های گاندی در زمان مرگش وجود دارد
[ترجمه گوگل]به عنوان قسمتی از کتاب، عکس اموال گاندی در زمان مرگ او وجود دارد
9. The frontispiece to Eikon Basilike showed Charles I as a martyr, kneeling in prayer.
[ترجمه ترگمان]صفحه اول کتاب به Eikon Basilike نشان داد که کارلوس اول شهید شده و در نماز به زانو درآمده است
[ترجمه گوگل]فرانسوی از ایکون باسیلیک، چارلز اول را به عنوان شهید نشان داد و در نماز زانو زد
10. Frontispiece: Illustration on the page facing the title page of a book.
[ترجمه ترگمان]frontispiece: تصویر روی صفحه با صفحه عنوان یک کتاب
[ترجمه گوگل]Frontispiece: تصویر در صفحه ای که در صفحه عنوان یک کتاب دیده می شود
11. Reading the inscription on the now yellowing frontispiece gives me such bittersweet emotions, even now.
[ترجمه ترگمان]خواندن کتیبه روی صفحه frontispiece که حالا زرد شده، احساسی تلخ و شیرین به من می دهد، حتی حالا
[ترجمه گوگل]خواندن کتیبه ای که در حال حاضر زرد رنگ است، به من چنین احساسات تلخ و شیرین می دهد، حتی در حال حاضر
12. The picture is frequently referred to as the "pale blue dot", and provided both the frontispiece and the title for one of Sagan's most celebrated books, published in 199
[ترجمه ترگمان]این تصویر به کرات به عنوان \"نقطه آبی کمرنگ\" خوانده می شود و هم صفحه کتاب و هم عنوان یکی از کتاب های مشهور او را در ۱۹۹ کتاب منتشر کرده است
[ترجمه گوگل]تصویر اغلب به عنوان نقطه آبی کم رنگ شناخته می شود و هر دو قسمت جلو و عنوان را برای یکی از کتاب های مشهور Sagan که در 199
13. Every piece of our product is made by three layers of materials, the frontispiece and underside are paper printed with fine patterns, and the middle is a layer of soft foam.
[ترجمه ترگمان]هر قطعه از محصول ما توسط سه لایه از مواد ساخته شده است، صفحه اول صفحه و زیر کاغذ با الگوهای ظریف چاپ می شوند، و میانی لایه ای از کف نرم است
[ترجمه گوگل]هر قطعه ای از محصول ما توسط سه لایه مواد ساخته شده است، طرف مقابل و زیرین کاغذی است که با الگوهای خوب چاپ می شود و وسط یک لایه فوم نرم است
14. Little Pearl- who was as greatly pleased with the gleaming armour as she had been with the glittering frontispiece of the house- spent some time looking into the polished mirror of the breastplate.
[ترجمه ترگمان]مروارید کوچولو که از آن زره درخشان که در برابر نمای براق خانه دیده بود بسیار خشنود بود، مدتی را با نگاه کردن به آینه دقیق زره نیم تنه می گذراند
[ترجمه گوگل]مروارید کوچک - که با زره های درخشان شبیه به آن بود که با جلوی درخشان خانه بود، بسیار خوشحال بود - بعضی وقت ها به آینه جلا شمشیر نگاه می کرد