کلمه جو
صفحه اصلی

rubbery


معنی : لاستیک مانند، کائوچو مانند
معانی دیگر : کش مانند، کشسان

انگلیسی به فارسی

لاستیک، لاستیک مانند، كائوچو مانند


لاستیک مانند، کائوچو مانند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: like rubber in consistency or elasticity.

• resembling rubber, having the characteristics of rubber, elastic, flexible
something that is rubbery is soft or stretchable like rubber.

مترادف و متضاد

لاستیک مانند (صفت)
rubbery

کائوچو مانند (صفت)
rubbery

جملات نمونه

1. They leaned against each other on rubbery legs.
[ترجمه ترگمان]آن ها روی پاهایم به هم تکیه داده بودند
[ترجمه گوگل]آنها بر روی پاهای لاستیکی در برابر یکدیگر تکیه دادند

2. The eggs were overcooked and rubbery.
[ترجمه ترگمان]تخم مرغ ها پخته و صاف شده بودند
[ترجمه گوگل]تخم مرغ ها به صورت خوراکی و یخ ریخته می شوند

3. Cameron thought of the wee man's rubbery face, his busy scurrying movements - his compulsive drinking.
[ترجمه ترگمان]کامرون به صورت بی rubbery و حرکات سریع و سریع او فکر می کرد - نوشیدن شدید او
[ترجمه گوگل]کامرون از چهره ی � ی مردانه ی مردانه، حرکات شلوغ و شلوغش، یعنی نوشیدن اجباری خود، فکر کرد

4. Something about his rubbery features and squeaky voice trigger my cootie detector.
[ترجمه ترگمان]یه چیزی در مورد صورت و صدای جیغ جیغو و صدای جیغ جیغو من و دستگاه cootie رو فعال کرد
[ترجمه گوگل]چیزی در مورد ویژگی های لاستیکی و صدای جیر جیر باعث آشکارساز cootie من است

5. He had large rubbery lips.
[ترجمه ترگمان]او لب هایش را به هم فشرد
[ترجمه گوگل]او لبهای بزرگ لاستیک داشت

6. Her legs look puffed up, rubbery, but they keep moving.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید پاهایش از هم پاشید و به حرکت ادامه دادند
[ترجمه گوگل]پاها او پودر، لاستیک، اما آنها در حال حرکت هستند

7. And you can't top that smell-the sweet, dry, rubbery, wet, woolly smell of fresh underlay.
[ترجمه ترگمان]و تو نمی تونی اون بو رو که بوی شیرین و خشک و خشک و مرطوب و تازه of رو حس کنی
[ترجمه گوگل]و شما نمی توانید این بوی بالا - بوی شیرین، خشک، لاستیک، مرطوب، پشمالو از زیر پوشش تازه

8. He smiled without showing his teeth, a rubbery lip-smile.
[ترجمه ترگمان]او بدون اینکه دندان هایش را نشان دهد لبخند زد
[ترجمه گوگل]او بدون نشان دادن دندان هایش لبخند زد، لبخند لب یخی

9. The steak was a little rubbery.
[ترجمه ترگمان]استیک یک کم لاستیک بود
[ترجمه گوگل]استیک کمی لاستیک بود

10. They ran, on rubbery legs, through an open gate and across a dirt yard towards the lit window.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حالی که روی پاهایم می دویدند، از دروازه آزاد گذشتند و به طرف پنجره ای که نور را روشن کرده بود، عبور کردند
[ترجمه گوگل]آنها روی پاهای لاستیکی، از طریق یک دروازه باز و در امتداد یک حیاط خاکی به طرف پنجره روشن، فرار کردند

11. Alan had backed away until he'd felt the rubbery darkness looming behind him.
[ترجمه ترگمان]الن تا زمانی که احساس کرد که تاریکی در پشت سرش ظاهر می شود، عقب رفت
[ترجمه گوگل]آلن تا زمانی که احساس می کرد تاریکی یخی پشت سر او احساس می کرد، عقب مانده بود

12. He was a tall man with a craggy, rubbery face which twisted and turned, often into a sardonic grin.
[ترجمه ترگمان]او مردی قد بلند بود با قیافه ای خشن و مصنوعی که هر چند گاهی لبخند تمسخر امیزی می زد
[ترجمه گوگل]او یک مرد قد بلند با چهره پیچ و خم، چرمی بود که پیچیده و تبدیل می شد، اغلب به یک غرق ساردونیک

13. The steering wheel felt elastic and rubbery in his hands.
[ترجمه ترگمان]فرمان اتومبیل او را شل و شل کرد
[ترجمه گوگل]فرمان الاستیک و لاستیک در دستانش احساس کرد

14. The result was a gummy, rubbery cake with a slick of moisture on top.
[ترجمه ترگمان]نتیجه این بود که کیک طعم دار و طعم دار با لایه ای از رطوبت بر روی آن نوشته شده بود
[ترجمه گوگل]نتیجه یک کیک زجاجیه، لاستیک با رطوبت بالای بالای صفحه است

پیشنهاد کاربران

The act of stealing from a place
دزدی


کلمات دیگر: