1. conversation was flowing pleasantly
مکالمه به طور دلپذیری پیش می رفت.
2. Their lazy, blurred voices fell pleasantly on his ears.
[ترجمه ترگمان]صداهای آهسته و مبهم آن ها در گوشش فرو ریخت
[ترجمه گوگل]صداهای تند و تیز آنها به دل خوشی بر گوشش افتاد
3. He felt pleasantly drowsy and had to fight off the urge to sleep.
[ترجمه ترگمان]احساس خواب آلودگی می کرد و مجبور بود برای خواب به خواب برود
[ترجمه گوگل]او احساس راحت خواب آلود و مجبور به مبارزه با خواسته به خواب
4. He was pleasantly surprised to discover that he was no longer afraid.
[ترجمه ترگمان]با خوش رویی از اینکه متوجه شد که دیگر نمی ترسید
[ترجمه گوگل]او غافلگیر شد تا کشف کند که دیگر نمی ترسد
5. We were pleasantly surprised at the profit we made.
[ترجمه ترگمان]ما از سودی که ساختیم شگفت زده شدیم
[ترجمه گوگل]ما از سود ما ساخته شده غافلگیر شدیم
6. The noise of the stream had a pleasantly somnolent effect.
[ترجمه ترگمان]سرو صدای جریان آب، اثر عمیقی بر زبان آورده بود
[ترجمه گوگل]سر و صدا جریان یک اثر خوشایند خواب آلود بود
7. We passed the winter pleasantly enough.
[ترجمه ترگمان]زمستان را با خوش رویی سپری کردیم
[ترجمه گوگل]ما زمستان را به اندازه کافی آماده کردیم
8. We talked pleasantly of old times.
[ترجمه ترگمان]ما از زمان قدیم با هم حرف زدیم
[ترجمه گوگل]ما از زمان های قدیم دلپذیر صحبت کردیم
9. The young singer was pleasantly surprised when waves of cheering broke over her at the end of her first performance.
[ترجمه ترگمان]این خواننده جوان هنگامی که موجی از هلهله بر سر روت در پایان اولین اجرای او شکست خورد به وجد آمده بود
[ترجمه گوگل]خواننده جوان با خوشحالی شگفت زده شد وقتی که امواج تشویق در پایان اولین اجرایش شکست خورد
10. 'Can I help you?' he asked pleasantly.
[ترجمه ترگمان]میتونم کمکتون کنم؟ با خوش رویی پرسید:
[ترجمه گوگل]'میتونم کمکتون کنم؟' او با دل خوشی پرسید
11. It was pleasantly cool in the house after the sticky heat outside.
[ترجمه ترگمان]بعد از گرمای چسبناک بیرون، هوا خیلی خنک بود
[ترجمه گوگل]پس از گرمای چسبنده در خارج، در خانه خوشایند بود
12. The time passed pleasantly.
[ترجمه ترگمان]زمان به خوشی گذشت
[ترجمه گوگل]وقت گذرانی راحت بود
13. Jacqui was pleasantly surprised to get a B for history.
[ترجمه ترگمان]Jacqui از اینکه برای تاریخ A B را به دست آورد به طور خوشایندی شگفت زده شد
[ترجمه گوگل]ژاکی خوشگلی بود که تاریخ B را بدست آورد
14. Slim means pleasantly thin. It is often used to describe women who have controlled their weight by diet or exercise:She has a beautifully slim figure.
[ترجمه ترگمان]Slim به معنای خیلی خوش بینی است اغلب برای توصیف زنانی که وزن خود را با رژیم غذایی یا ورزش کنترل می کنند، به کار می رود: او یک اندام زیبا و ظریف دارد
[ترجمه گوگل]لاغر به معنی خوشایند نازک است این اغلب برای توصیف زنانی است که وزن خود را با رژیم یا ورزش کنترل می کنند او دارای شکل زیبایی است
15. We've spent our Easter holidays pleasantly.
[ترجمه ترگمان]تعطیلات عید پاک را با خوشی سپری کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما تعطیلات عید پاک ما را خوشحال کرده ایم