کلمه جو
صفحه اصلی

multitudinous


معنی : انبوه، بی شمار، متعدد، کثیر
معانی دیگر : فراوان، شمارمند، پرجمعیت، دارای مردم زیاد

انگلیسی به فارسی

عجیب و غریب، متعدد، بی شمار، کثیر، انبوه


کثیر، بیشمار، انبوه


انگلیسی به انگلیسی

• many, very numerous; comprised of many entities

مترادف و متضاد

انبوه (صفت)
gross, luxuriant, aggregate, dense, thick, bushy, voluminous, collective, rank, multitudinous, thick-set, floccose

بی شمار (صفت)
numerous, astronomic, astronomical, countless, myriad, innumerable, multitudinous, uncounted, populous, incomputable, umpteenth, umpteen, measureless, unnumbered

متعدد (صفت)
many, plenty, numerous, manifold, plural, multiplex, innumerable, multitudinous, multiple, umpteenth, umpteen, massed

کثیر (صفت)
numerous, multitudinous

many, considerable


Synonyms: abounding, abundant, copious, countless, great, heaps, infinite, innumerable, innumerous, legion, manifold, multifarious, myriad, numberless, numerous, populous, profuse, several, sundry, teeming, uncountable, uncounted, unnumbered, untold, various, voluminous


Antonyms: few, limited


جملات نمونه

The mosquitoes were multitudinous and fierce.

پشه‌ها بی‌شمار و بی‌امان بودند.


who can remember the multitudinous events of that day?

چه کسی می‌تواند رویدادهای فراوان آن روز را به یاد بیاورد؟


He was swallowed by the multitudinous city.

او توسط شهر پرجمعیت بلعیده شد.


1. the mosquitoes were multitudinous and fierce
پشه ها بی شمار و بی امان بودند.

2. who can remember the multitudinous events of that day?
چه کسی می تواند رویدادهای فراوان آن روز را به یاد بیاورد؟

3. he was swallowed by the multitudinous city
او توسط شهر پرجمعیت بلعیده شد.

4. It would provide the multitudinous popular committees and activities with a more advanced form of organisation and structure.
[ترجمه ترگمان]این سازمان به انجام انبوه کمیته های مردمی و فعالیت های خود با شکل پیشرفته تری از سازمان و ساختار می پرداخت
[ترجمه گوگل]این کمیته های مردمی و فعالیت های مردمی را با فرم پیشرفته ای از سازمان و ساختار فراهم می کند

5. With the multitudinous package sizes available, there is a great deal of physical contact with the chemicals by Janssen personnel.
[ترجمه ترگمان]با انبوه اندازه های بسته موجود، ارتباط فیزیکی زیادی با مواد شیمیایی توسط پرسنل جانسن وجود دارد
[ترجمه گوگل]با استفاده از بسته های متنوع موجود، پرسنل Janssen با توجه به مواد شیمیایی بسیار زیادی از مواد شیمیایی استفاده می کنند

6. Or again, take the multitudinous array of chemical substances that exist in the natural world.
[ترجمه ترگمان]یا دوباره، طیف وسیعی از مواد شیمیایی که در جهان طبیعی وجود دارند را بگیرید
[ترجمه گوگل]یا دوباره، مجموعه ای از مواد شیمیایی موجود در جهان طبیعی را بیابید

7. Goodbye, also, to the multitudinous managers and coaches of the largest team we've ever sent overseas.
[ترجمه ترگمان]خداحافظ، به انبوه مدیران و مربیان بزرگ ترین تیمی که ما تا به حال به خارج از کشور ارسال کرده ایم
[ترجمه گوگل]خداحافظ هم به مدیران و مربیان بزرگترین تیم ما که همیشه در خارج از کشور فرستاده اید

8. The optimal mine ventilation is influenced on multitudinous quota and the pacing factor synthesis.
[ترجمه ترگمان]سیستم بهینه تهویه من بر روی انبوه سهم و ترکیب فاکتور گام گذار است
[ترجمه گوگل]تهویه معدن بهینه تحت تأثیر سهمیه های مختلف و سنتز فاکتور ضربان قلب قرار گرفته است

9. His internal problems were complex and multitudinous.
[ترجمه ترگمان]مشکلات داخلی او پیچیده و انبوه بود
[ترجمه گوگل]مشکلات داخلی او پیچیده و عظیم بود

10. Democracy enables multitudinous citizen enlisted, which benefit for conquering the limitation of a few experts.
[ترجمه ترگمان]دموکراسی به انبوه مردم که برای فتح محدود کردن محدود کردن تعدادی از کارشناسان سود می برند، کمک می کند
[ترجمه گوگل]دموکراسی اجازه می دهد که شهروندان متعددی را که در معرض محدودیت چند کارشناس قرار می گیرند، به دست آورند

11. This research endeavourer develops for our country multitudinous small house provides some models and the reference.
[ترجمه ترگمان]این تحقیق برای کشور ما توسعه می یابد، اما خانه کوچک، برخی مدل ها و مرجع را تامین می کند
[ترجمه گوگل]این تلاش تحقیقاتی برای کشور ما ایجاد می کند که خانه کوچک و کوچک، برخی مدل ها و مرجع را فراهم می کند

12. Enterprise and so on company and multitudinous foreign merchant, businessman has established the close cooperation relations.
[ترجمه ترگمان]تاجر و به این ترتیب در شرکت و انبوه بازرگانان خارجی، روابط هم کاری نزدیک را تاسیس کرده است
[ترجمه گوگل]سازمانی و به همین ترتیب شرکت و خرده فروشان خارجی، بازرگان روابط همکاری نزدیک را ایجاد کرده است

13. He was splendidly sunburnt; even his multitudinous beard had been burnished by the fire of Asia.
[ترجمه ترگمان]به خوبی آفتاب سوخته شده بود، حتی ریش انبوه او با آتش آسیا درخشان شده بود
[ترجمه گوگل]او فوق العاده آفتابگردان بود حتی ریش کثیفش توسط آتشکده آسیا پخته شده بود

14. Democacy enables multitudinous citizen enlist, which benefit for conquering the limitation of a few experts.
[ترجمه ترگمان]Democacy به صدها نفر از شهروندان کمک می کند که برای غلبه بر محدودیت تعداد کمی از متخصصان سود می برند
[ترجمه گوگل]دموکراسی اجازه می دهد که شهروندان زیادی را جمع آوری کند که برای محدود کردن محدودیت های چند کارشناس مورد استفاده قرار می گیرد


کلمات دیگر: