کلمه جو
صفحه اصلی

dogmatist


معنی : متعصب، کوتاه فکر
معانی دیگر : متعصب، کوتاه فکر

انگلیسی به فارسی

متعصب، کوتاه‌فکر


انگلیسی به انگلیسی

• one who arrogantly asserts his unsubstantiated ideas or opinions, one who tends to force his opinions on others, one who is opinionated

مترادف و متضاد

متعصب (اسم)
bigot, fanatic, zealot, dogmatist, zealous person

کوتاه فکر (اسم)
dogmatist

جملات نمونه

1. Intellectuals are becoming unhappy with dogmatists in the party leadership.
[ترجمه ترگمان]روشنفکران در حال تبدیل شدن به dogmatists در رهبری حزب هستند
[ترجمه گوگل]روشنفکران با دشمنان در رهبری حزب ناراضی هستند

2. You are a sheer dogmatist, and that's what makes it so marvellous.
[ترجمه ترگمان]تو یک dogmatist خالص هستی و همین مایه شگفتی است
[ترجمه گوگل]شما یک dogmatist هستی و این چیزی است که آن را بسیار شگفت انگیز می سازد

3. I think you as a contented dogmatist, had better leave me alone has become of yours.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم تو یک dogmatist راضی، بهتر است مرا تنها بگذاری
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما به عنوان یک متفکر متاهل، بهتر بود من را ترک تنها به حال خود را تبدیل شده است

4. I wonder if you realize that, you dogmatist.
[ترجمه ترگمان]تعجب می کنم که تو این را می فهمی، تو dogmatist
[ترجمه گوگل]من تعجب می کنم که آیا شما این را می دانید، شما دگماتیست هستید

5. In his manner was something of the dogmatist.
[ترجمه ترگمان]در رفتارش چیزی از the بود
[ترجمه گوگل]به شیوه اش چیزی از دگماتیست بود

6. The "principle of going up into the hills" was a dogmatist gibe against Comrade Mao Tse-tung for his emphasis on rural revolutionary bases.
[ترجمه ترگمان]\"اصل\" رفتن به تپه ها \"، gibe dogmatist علیه رفیق Mao Tse (tung Tse)برای تاکید بر پایگاه های انقلابی روستایی بود
[ترجمه گوگل]'اصل رفتن به تپه ها'، بر پایه ی رفیق مائو تسه تونگ، بر پایه ی تأکید بر پایگاه های انقلابی روستایی بود

7. As former Secretary of Bacon for five years, Hobbes reformed Arestotles' Rhetoric, treasured deduction and induction simultaneously, and endeavoured to hurl down the dogmatist authority.
[ترجمه ترگمان]هابز پس از پنج سال، به عنوان دبیر سابق بیکن، Arestotles Rhetoric را اصلاح کرد، به طور همزمان کسر و استنتاج را غنیمت شمرد، و کوشید تا قدرت dogmatist را به پایین پرتاب کند
[ترجمه گوگل]هابز، به عنوان وزیر سابق بیکن، به مدت پنج سال، رفرم ​​ادبیات Arestotles را اصلاح کرد، به طور همزمان کسر و القائات را مورد ارزیابی قرار داد و تلاش کرد تا اقتدار دگماتیست را کنار بگذارد

8. This produces a temper of mind very different from that of the medieval dogmatist.
[ترجمه ترگمان]این امر خلق و خویی را بسیار متفاوت از the قرون وسطی به وجود می آورد
[ترجمه گوگل]این باعث برانگیختن ذهن است که بسیار متفاوت از سنت گرایان قرون وسطایی است

9. To oppose the subjectivist, one - sided approach to problems, we must demolish dogmatist subjectiveness and one - sidedness .
[ترجمه ترگمان]برای مخالفت با رویکرد subjectivist، یک رویکرد یک جانبه به مشکلات، ما باید dogmatist subjectiveness و یک - sidedness را تخریب کنیم
[ترجمه گوگل]برای مخالفت با سوبژکتیویتی، رویکرد یک طرفه به مشکلات، ما باید سوبژکتیویسم و ​​یکپارچگی را از بین ببریم

10. Those who now portray her as a principled but rigid dogmatist, unwilling to make the slightest concession to the junta, forget that she used to face just the opposite criticism.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که در حال حاضر او را به عنوان یک طرفدار سرسخت، اما سرسخت، به تصویر می کشند، نمی خواهند کوچک ترین امتیاز را به شورای سری بدهند، فراموش کنند که او فقط با انتقاد مخالف مواجه شده است
[ترجمه گوگل]کسانی که اکنون او را به عنوان یک عالم سرسخت اما سرسخت، نشان می دهد که تمایلی به کمترین امتیاز به جنت ندارد، فراموش می کنند که او فقط با انتقاد مخالف مواجه است

11. Not only should we regard Lenin's three composition viewpoint as positive, but also pay close attention to but also pay close attention to the harm caused by the dogmatist comprehension.
[ترجمه ترگمان]نه تنها باید دیدگاه ترکیب لنین را مثبت تلقی کنیم، بلکه توجه زیادی به آسیب ناشی از درک dogmatist داشته باشیم
[ترجمه گوگل]نه تنها باید دیدگاه سه ترکیب لنین را مثبت ارزیابی کنیم، بلکه باید توجه دقیقی به آن داشته باشیم، بلکه باید به آسیب ناشی از درک اندیشه گرایانه توجه جدی کرد


کلمات دیگر: