معنی : فوران کردن، اتش فشان کردن
معانی دیگر : (با: into) هجوم آوردن (به درون)، (مردم) ریختن توی، ناگهان ایجاد شدن
irrupt
معنی : فوران کردن، اتش فشان کردن
معانی دیگر : (با: into) هجوم آوردن (به درون)، (مردم) ریختن توی، ناگهان ایجاد شدن
انگلیسی به فارسی
فوران کردن، اتش فشان کردن، ناگهان ایجاد شدن
ناراحت، فوران کردن، اتش فشان کردن
انگلیسی به انگلیسی
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: irrupts, irrupting, irrupted
مشتقات: irruption (n.)
حالات: irrupts, irrupting, irrupted
مشتقات: irruption (n.)
• (1) تعریف: to burst in suddenly or forcefully.
• (2) تعریف: of an animal population, to increase abruptly in numbers.
• burst in, break in; invade, intrude; (ecology) increase suddenly (of an animal population)
مترادف و متضاد
فوران کردن (فعل)
spout, bubble, erupt, effuse, irrupt, spew
اتش فشان کردن (فعل)
irrupt
جملات نمونه
Soldiers irrupted into the house.
سربازان به داخل خانه هجوم آوردند.
کلمات دیگر: