کلمه جو
صفحه اصلی

roust


معنی : بر انگیختن
معانی دیگر : (عامیانه)، (معمولا با: up) انگیزاندن، تحریک کردن، بهم زدن، فرار دادن

انگلیسی به فارسی

برانگیختن، بهم زدن، فرار دادن


عصبانیت، بر انگیختن


انگلیسی به انگلیسی

• rouse; disturb; rout out
strong current or tide

مترادف و متضاد

برانگیختن (فعل)
abet, cheer, prod, arouse, infuse, roust, excite, abrade, stimulate, act, actuate, evince, exacerbate, exasperate, nettle, sick, heat, irritate, whet, impulse, put out, impassion, prompt, foment, instigate, provoke

جملات نمونه

1. The police rousted the thief out of the kitchen.
[ترجمه ترگمان]پلیس دزد را از آشپزخانه بیرون کرد
[ترجمه گوگل]پلیس از آشپزخانه سرقت کرد

2. Relax, kid, we're not about to roust you. We just want some information.
[ترجمه ترگمان]اروم باش بچه جون، ما نمیخوایم تورو بیدار کنیم ما فقط یه سری اطلاعات میخوایم
[ترجمه گوگل]آرامش، بچه، ما در مورد به شما تحریک نیست ما فقط می خواهیم برخی از اطلاعات

3. We rousted him out of bed.
[ترجمه ترگمان] از تخت دورش کردیم
[ترجمه گوگل]ما او را از رختخواب راندیم

4. Bruce had gone to bed, but they rousted him out.
[ترجمه ترگمان]بروس به رختخواب رفته بود، اما او را بیدار می کردند
[ترجمه گوگل]بروس به رختخواب رفته بود، اما او را بیرون آورد

5. They were thoroughly rousted out and their shelters were pulled down.
[ترجمه ترگمان]آن ها کاملا بی هوش شده بودند و shelters پایین کشیده شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها به طور کامل رانده شدند و پناهگاه های آنها کشیده شدند

6. Thousands of people were rousted from their homes by the fire.
[ترجمه ترگمان]هزاران نفر در اثر آتش سوزی از خانه های خود اخراج شدند
[ترجمه گوگل]هزاران نفر از مردم از خانه هایشان به آتش کشیدند

7. An Inner Critic can indeed roust you out of bed in the morning, get you on the treadmill (literally and figuratively) and spur you to finish that book or symphony or invention.
[ترجمه ترگمان]یک عامل نقد درونی می تواند شما را در صبح از خواب بیدار کند، شما را به تردمیل ببرد (به معنای واقعی و مجازی)و به شما انگیزه دهد که آن کتاب یا سمفونی یا اختراع را به پایان برسانید
[ترجمه گوگل]یک منتقد درونی می تواند صبح از خواب بیدار شود، شما را به تردمیل می برد (به معنای واقعی کلمه و به صورت تصویری) و شما را مجبور می کند که کتاب یا سمفونی یا اختراع را به اتمام برساند

8. I'm going up around the corner here, to roust out my driver.
[ترجمه ترگمان]من همین جا میرم که my بیدار کنم
[ترجمه گوگل]من در اطراف گوشه بالا می روم تا راننده ام را خفه کند

9. Our goal is to find an automatic roust detection method which can adapt to different scratch widths, locate the scratch region precisely, and differentiate scratch from straight edges.
[ترجمه ترگمان]هدف ما یافتن یک روش تشخیص خواب خودکار است که می تواند با عرض scratch مختلف سازگار شود، ناحیه خراش را به طور دقیق تعیین کند، و سطوح را از لبه صاف متمایز نماید
[ترجمه گوگل]هدف ما پیدا کردن یک روش تشخیص خودکار زلزله است که می تواند به پهنای مختلف خراش برسد، دقیقا محل ناحیه خراش را شناسایی کرده و خراش را از لبه های مستقیم تمایز می دهد

10. And there was a roust of the pyjama-clad as the first polar bear was spotted, after hours, by Johan up in the crow's nest.
[ترجمه ترگمان]و پس از چند ساعت، در آشیانه کلاغ، یک خرس قطبی مثل اولین خرس قطبی تشخیص داده شد
[ترجمه گوگل]پس از یک ساعت و نیم، یوهان در لانه ی کلاغ ظاهر شد و اولین خرس قطبی خیس شد

11. First, local government roust enforce the supporting, including funds and policy.
[ترجمه ترگمان]اول اینکه، دولت محلی این حمایت، از جمله بودجه و سیاست را به اجرا در می آورد
[ترجمه گوگل]اولا، دولت محلی از پشتیبانی، از جمله بودجه و سیاست، حمایت می کند

12. But this might be less opportunity to roust naked strangers from making love on your mattress?
[ترجمه ترگمان]ولی ممکنه این فرصت مناسبی برای بیدار کردن غریبه ها از روی تشک تو باشه؟
[ترجمه گوگل]اما این ممکن است فرصتی کمتر برای غریبه های برهنه از ایجاد عشق بر روی تشک شما باشد؟

13. To roust the Lieutenant from whatever corner he was sleeping in.
[ترجمه ترگمان]برای بیدار کردن ستوان از هر گوشه ای که او در آن خوابیده بود
[ترجمه گوگل]از هر گوشه ای که او در خواب بود، ستوان را تحمل می کرد

14. I'll have roust beef . please.
[ترجمه ترگمان]من یک تکه گوشت بیدار می کنم خواهش می کنم
[ترجمه گوگل]من گوشت گاو را تحمل میکنم لطفا

پیشنهاد کاربران

وادار به بلند شدن از جای خود و حرکت کردن به جای دیگر


کلمات دیگر: