کلمه جو
صفحه اصلی

plumper


معنی : شکست، سقوط، دروغ محض، فربه کننده، دروغ صرف
معانی دیگر : چاق کننده، تپل مپل کننده، افتادن، فروافتی، نزول ناگهانی، سرنگونی، نگونساری، پستان مصنوعی، دروه مح­، دروه صرف

انگلیسی به فارسی

پستان مصنوعی، فربه کننده، دروغ محض، دروغ صرف،سقوط، شکست


دروغگو، دروغ محض، فربه کننده، دروغ صرف، سقوط، شکست


مترادف و متضاد

شکست (اسم)
fracture, deflection, break, washout, failure, reverse, defeat, setback, losing, breakage, defeasance, defeature, refraction, flunk, fizzle, plumper, unsuccess

سقوط (اسم)
drop, decline, downfall, fall, crash, collapse, chute, falling, crackup, prolapse, plumper, tailspin

دروغ محض (اسم)
plumper

فربه کننده (اسم)
plumper

دروغ صرف (اسم)
plumper

جملات نمونه

1. Every member of the government plumped for the premier's new suggestion.
[ترجمه ترگمان]همه اعضای دولت پیشنهاد جدید نخست وزیر را رد کردند
[ترجمه گوگل]هر یک از اعضای دولت برای پیشنهاد جدید نخست وزیری تلاش کردند

2. She plumped up the pillows for her sick daughter.
[ترجمه ترگمان]و بالش ها را به روی دختر بیمارش گذاشت
[ترجمه گوگل]او بالش را برای دختر بیمار خود گرفت

3. He's got rather plump since I last saw him.
[ترجمه ترگمان]از آخرین باری که دیدمش کمی چاق شده
[ترجمه گوگل]او از زمانی که من آخرین بار او را دیدم، خیلی ناراحت شدم

4. I'm going to plump for the vegetable curry.
[ترجمه ترگمان]من به خاطر کاری که کردم، چاق میشم
[ترجمه گوگل]من قصد دارم برای کارهای گیاهی

5. She plumps up the sofa cushion.
[ترجمه ترگمان]بالش را روی بالش گذاشت
[ترجمه گوگل]او بالشتک مبل را بالا می برد

6. The plump ginger kitten had settled comfortably in her arms and was purring enthusiastically.
[ترجمه ترگمان]بچه گربه خپله با آرامش در آغوش داشت و با شور و شوق شروع به خر خر می کرد
[ترجمه گوگل]بچه گربه اشباع شده زنجبیل به آرامی در آغوش خود سکونت داشت و مشتاقانه مات و مبهوت شد

7. The nurse was a cheerful plump woman.
[ترجمه ترگمان]پرستار زن فربه و cheerful بود
[ترجمه گوگل]پرستار یک خانم شاداب بود

8. He plumped up his cheeks in an expression of annoyance.
[ترجمه ترگمان]با قیافه ای حاکی از ناراحتی گونه های خود را بلند کرد و گفت:
[ترجمه گوگل]او به گونه ای از ناراحتی به چهره اش افتاد

9. Maria was small and plump with a mass of curly hair.
[ترجمه ترگمان]ماریا کوچک و چاق بود و انبوهی از موهای مجعد داشت
[ترجمه گوگل]ماریا با یک جفت موی مجعد کوچک و چاق بود

10. They plumped for a third party ticket.
[ترجمه ترگمان]با صدای بلند بلیط سومی را آوردند
[ترجمه گوگل]آنها برای یک بلیط شخص ثالث وارد شدند

11. She plumped down next to me on the sofa.
[ترجمه ترگمان]کنار من روی نیمکت افتاد
[ترجمه گوگل]او در کنار مبل کنار من نشست

12. You're getting a bit plump you need to diet!
[ترجمه ترگمان]باید رژیم بگیری و رژیم بگیری!
[ترجمه گوگل]شما کمی شلخته شما نیاز به رژیم غذایی!

13. Alexandra looked plump and awkward in her cast-off clothing.
[ترجمه ترگمان]آلکساندرا چاق و بی دست و پا به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]الکساندرا در لباس پوشیدنش چاق و بی دست و پا شد

14. I think Tessa should plump for Malcolm, her long-suffering admirer.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم \"تسا\" باید برای \"مالکوم\" عاشق - شده باشه
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم تسا باید برای مالکوم، تحسین کننده ی طولانی مدتش باشد

15. The nurse plumped up the pillows.
[ترجمه ترگمان]پرستار بالش ها را کنار گذاشت
[ترجمه گوگل]پرستار بالش را پر کرد


کلمات دیگر: