کلمه جو
صفحه اصلی

sideway


معنی : فرعی، غیر مستقیم، از پهلو، یک طرفه
معانی دیگر : غیر مستقیم، یک طرفه، فرعی، از پهلو

انگلیسی به فارسی

غیر مستقیم، یک طرفه، فرعی، از پهلو


سمت چپ، یک طرفه، از پهلو، غیر مستقیم، فرعی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: sideways.

مترادف و متضاد

فرعی (صفت)
inferior, by, accessory, accessorial, subsidiary, secondary, ancillary, subordinate, derivative, additional, adjunct, tributary, subaltern, petty, sideway, extrinsic, extraneous

غیر مستقیم (صفت)
devious, sinuous, oblique, backstairs, indirect, tortuous, circular, sideway, mediate

از پهلو (صفت)
sideward, sideway, sideling, sidling

یک طرفه (صفت)
ventricose, ex parte, unilateral, sideway, overhand, one-sided, one-way

جملات نمونه

1. The truck skidded sideways across the road.
[ترجمه ترگمان]کامیون کنار جاده متوقف شد
[ترجمه گوگل]کامیون به طرف در جاده حرکت کرد

2. We turned the table sideways to get it into the room.
[ترجمه ترگمان]ما میز را کنار زدیم تا آن را به داخل اتاق ببریم
[ترجمه گوگل]ما میز را به سمت کنار گذاشتیم تا آن را به اتاق برسانیم

3. He looked sideways at me in the meeting.
[ترجمه ترگمان]او در جلسه به من نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در جلسه به سمت من نگاه کرد

4. A strong gust of wind blew the car sideways into the ditch.
[ترجمه ترگمان]باد شدیدی وزید و اتومبیل را از پهلو به داخل گودال راند
[ترجمه گوگل]سقوط شدید باد، ماشین را به سمت گودال سوار کرد

5. The car slid sideways, its rear wheels spinning .
[ترجمه ترگمان]اتومبیل از پهلو به حرکت درآمد و چرخ های عقب ماشین چرخیدند
[ترجمه گوگل]ماشین به سمت جلو حرکت کرد، چرخ های عقب آن چرخید

6. That flu really knocked me sideways.
[ترجمه ترگمان]اون سرماخوردگی منو از پهلو به زمین انداخت
[ترجمه گوگل]این آنفولانزا واقعا به من زده

7. The bus slewed sideways.
[ترجمه ترگمان]اتوبوس به طرف چپ چرخید
[ترجمه گوگل]اتوبوس به سمت چپ حرکت می کند

8. The sofa will only go through the door sideways.
[ترجمه ترگمان]کاناپه فقط از کنار در رد میشه
[ترجمه گوگل]مبل تنها از طریق درب به سمت پایین حرکت می کند

9. She slid him a sideways glance.
[ترجمه ترگمان]او یک نگاه زیرچشمی به او انداخت
[ترجمه گوگل]او یک نگاه به سمت چپش را کشید

10. She twisted her head sideways and looked towards the door.
[ترجمه ترگمان]سرش را کج کرد و به طرف در نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او سرش را به سمت چپ پیچید و به سمت درب نگاه کرد

11. He looked sideways at her.
[ترجمه ترگمان]هری زیرچشمی به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به طرف او نگاه کرد

12. John was shunted sideways to a job in sales.
[ترجمه ترگمان]جان در فروش به سمت شغلی سوق داده شد
[ترجمه گوگل]جان به سمت کار در فروش حرکت کرد

13. His new job was a sideways move rather than a promotion.
[ترجمه ترگمان]شغل تازه اش بهتر از یک ترفیع مقام بود
[ترجمه گوگل]کار جدید او یک حرکت جانبی و نه ارتقا بود

14. He leaned sideways and was violently sick.
[ترجمه ترگمان]او به پهلو خم شد و به شدت بیمار شد
[ترجمه گوگل]او به سمت چپ و به شدت بیمار شد

پیشنهاد کاربران

E. g. Her new job is just a sideways move


کلمات دیگر: