کلمه جو
صفحه اصلی

ruddy


معنی : گلگون، گلچهره، قرمز رنگ، شنجرفی، سرخ کردن
معانی دیگر : سرخ رنگ، سرخ و سفید، لعل رخ، (انگلیس - عامیانه) محض، کامل، درست و حسابی، قرمز، سر  کردن

انگلیسی به فارسی

سرخ، سرخ کردن، گلگون، گلچهره، قرمز رنگ، شنجرفی


شنجرفی، قرمز رنگ، گلگون، گلچهره، سرخ کردن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: ruddier, ruddiest
(1) تعریف: having a healthy-looking, rosy complexion.
مترادف: blooming, florid, flush, rosy, rubicund, sanguine
متضاد: ghastly, pale, waxen
مشابه: blushing, glowing, red, roseate

- His face is always ruddy when he comes back from a skiing trip.
[ترجمه ترگمان] وقتی از یک سفر اسکی بر می گردد، صورتش همیشه سرخ است
[ترجمه گوگل] چهره اش همیشه وقتی که از سفر اسکی باز می شود، سرخ شده است

(2) تعریف: reddish; rosy.
مترادف: flush, red, roseate, rosy, rufous, sanguine
مشابه: florid, ruby, russet, scarlet

- The children came in from playing in the snow with ruddy cheeks and wet mittens.
[ترجمه ترگمان] بچه ها از بازی کردن در برف با گونه های سرخ و دستکش های خیس وارد شدند
[ترجمه گوگل] کودکان از بازی در برف با گونه های سرخ مایل به قرمز و دستمال مرطوب می آمدند

• reddish, blushing, having a red coloring
something that is ruddy is reddish in colour; a literary word.

مترادف و متضاد

گلگون (صفت)
rosy, florid, ruddy, roseate, rose-colored, rose-coloured

گلچهره (صفت)
ruddy

قرمز رنگ (صفت)
ruddy

شنجرفی (صفت)
ruddy

سرخ کردن (فعل)
fry, roast, broil, saute, rose, make red, redden, ruddy, roast brown

pinkish, blushing


Synonyms: blooming, blowsy, bronzed, crimson, florid, flush, flushed, fresh, full-blooded, glowing, healthy, pink, red, red-complexioned, reddish, roseate, rosy, rubicund, ruby, sanguine, scarlet


Antonyms: pale


جملات نمونه

1. ruddy spheres burdening the apple boughs
کره های سرخ فامی که بر شاخه های درخت سیب سنگینی می کرد

2. a ruddy complexion
رنگ و روی سرخ و سفید

3. a ruddy lie
دروغ محض

4. what's the ruddy matter?
چه مرگته ؟

5. What the ruddy hell are you doing?
[ترجمه ترگمان]داری چه غلطی می کنی؟
[ترجمه گوگل]چه کاری می کنی؟

6. The fire cast a ruddy glow over the room.
[ترجمه ترگمان]آتش بخاری اتاق را روشن کرده بود
[ترجمه گوگل]آتشی بر اتاق خیره شد

7. That young man has a ruddy face.
[ترجمه ترگمان]این مرد جوان صورت سرخی دارد
[ترجمه گوگل]این مرد جوان چهره ای گرم دارد

8. That hunter has a ruddy face because he is outdoors so much.
[ترجمه ترگمان]آن شکارچی چهره ای گلگون دارد، چون او بسیار بیرون از خانه است
[ترجمه گوگل]این شکارچی چهره ای آفتابی دارد، زیرا او خیلی بیرون است

9. I can't get the ruddy car to start!
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم ماشین قرمز رو روشن کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم ماشین سرخ شده را شروع کنم

10. I wish that ruddy dog would stop barking!
[ترجمه ترگمان]ای کاش این سگ سرخ پارس می کرد!
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم که سگ آفتابی می لرزد!

11. I work ruddy hard.
[ترجمه ترگمان]به شدت سرخ می شوم
[ترجمه گوگل]من به سختی کار می کنم

12. He's a ruddy idiot.
[ترجمه ترگمان]اون یه احمقه
[ترجمه گوگل]او یک فریب سرخ است

13. His pale cheeks had taken on a ruddy glow.
[ترجمه ترگمان]گونه هایش گلگون شده بود
[ترجمه گوگل]گونه های پائینش او را درخشیدند

14. Courbet's bather, however, was a ruddy faced older woman, and she was washing rather than bathing.
[ترجمه ترگمان]با این حال یک زن سالخورده با چهره سرخ و سرخ چهره داشت، و داشت به جای آب تنی، شستشو می کرد
[ترجمه گوگل]با این حال، کوربوت، زن مسن تر از موی سرخ بود و او به جای حمام کردن شستشو می داد

15. We could see ruddy ducks bobbing about up close and kayakers.
[ترجمه ترگمان]ما می توانستیم اردک سرخ را ببینیم که نزدیک به هم بالا و پایین می رفتند
[ترجمه گوگل]ما می توانیم اردک های سرخ مایل به قرمز در اطراف نزدیک و kayakers را ببینید

a ruddy complexion

رنگ و روی سرخ و سفید


a ruddy lie

دروغ محض


what's the ruddy matter?

چه مرگته؟


پیشنهاد کاربران

لپ سرخ


کلمات دیگر: