کلمه جو
صفحه اصلی

poetic


معنی : شاعرانه، شعری، نظمی
معانی دیگر : وابسته به یا مانند شعر و شاعری، ماهر در شعر، دوستدار شعر، شعر دوست، منظوم، به شعر، خوش سلیقه، زیبا و ظریف، شعر مانند، سرواد گونه، موزون، خیالی
poetic(al)
شاعرانه، شعر گو

انگلیسی به فارسی

شاعرانه، شعری، نظمی


( poetical ) شاعرانه، شعری، نظمی، خیالی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: like poetry in style or character.
متضاد: prosaic

- a poetic novel
[ترجمه ترگمان] رمان شاعرانه ای …
[ترجمه گوگل] رمان شاعرانه
- a poetic speech
[ترجمه ترگمان] یک سخنرانی شاعرانه
[ترجمه گوگل] یک سخنرانی شاعرانه

(2) تعریف: of, relating to, or characteristic of a poet or of poetry.

(3) تعریف: capable of being the inspiration for poetry.
اسم ( noun )
مشتقات: poetical (adj.), poetically (adv.)
• : تعریف: see poetics.

• of poetry; lyrical; having the qualities of a poem
something that is poetic is very beautiful, expressive, and sensitive.
poetic also means relating to poetry.

مترادف و متضاد

شاعرانه (صفت)
poetic

شعری (صفت)
poetic, versicular

نظمی (صفت)
poetic

with rhythm and beauty; related to poetic composition


Synonyms: anapestic, dactylic, dramatic, elegiac, epic, epical, epodic, iambic, idyllic, imaginative, lyric, lyrical, melodious, metrical, odic, rhythmical, romantic, songlike, tuneful


Antonyms: prosaic


جملات نمونه

a poetic mode of thought

طرز فکر شاعرانه


1. poetic creativity
خلاقیت شاعرانه

2. poetic imagery
استعاره های شعری

3. poetic license
بخشودگی شعری (به ویژه در مورد شاعری که در تنگنای قافیه گیر کرده است)

4. poetic ornamentation
پیرایه های شعری

5. poetic ornaments
پیرایه های شعری

6. a poetic family
یک خانواده ی شعر دوست

7. a poetic mode of thought
طرز فکر شاعرانه

8. iterative poetic imagery
استعاره های مکرر شاعرانه

9. the poetic movements of the dancer's body
حرکات موزون بدن آن رقاصه

10. romantic poets rejected poetic diction
شاعران رومانتیک از واژپردازی شاعرانه روگردان شدند.

11. she did a poetic paraphrase of reagan's speech
نطق ریگان را به شعر درآورد.

12. she had no poetic talent at all
اصلا استعداد شعر نداشت.

13. he further refined his poetic style
سبک شعری خود را ناب تر کرد.

14. rhyme, similes and other poetic embellishments
قافیه و تشبیه و سایر پیرایه های شعری

15. the formality of his poetic style
اسلوب مندی سبک شعر او

16. the wells of his poetic genius had dried up
سرچشمه های نبوغ شعری او خشک شده بودند.

17. Nikolai Demidenko gave an exciting yet poetic performance.
[ترجمه ترگمان]نیکولای Demidenko یک نمایش مهیج و در عین حال شاعرانه به خود داد
[ترجمه گوگل]نیکولای دمیدنکو عملکرد هیجان انگیز و شاعرانه ای را به نمایش گذاشت

18. What poetic justice that Brady has to go to court to plead to be allowed to die, just like his innocent victims pleaded to be allowed to live.
[ترجمه ترگمان]چه عدالت شاعرانه که بردی بردی باید به دادگاه برود تا به او اجازه مردن داده شود، درست مانند قربانیان بی گناه او التماس کردند که زنده بمانند
[ترجمه گوگل]عدالت شاعرانه ای که برادی به دادگاه می فرستد که می خواهد مجاز به مردن باشد، همانند قربانیان بی گناه او، خواستار اجازه زندگی است

19. I'm drawn to the poetic, sensuous qualities of her paintings.
[ترجمه ترگمان]به خصوصیات شاعرانه و شهوانی نقاشی او کشیده می شوم
[ترجمه گوگل]من به ویژگی های شاعرانه و جسمانی نقاشی هایش کشیده شده ام

20. There's a very rich poetic tradition in Gaelic.
[ترجمه ترگمان]در گیلی یک سنت شاعرانه بسیار غنی وجود دارد
[ترجمه گوگل]سنت بسیار شاعرانه شاعرانه در گیلکی وجود دارد

21. If you ask me it's poetic justice. He tried to get you fired, and now he's lost his job himself.
[ترجمه ترگمان]اگر از من بخواهید این عدالت شاعرانه است اون سعی کرد تو رو اخراج کنه و حالا کارش رو از دست داده
[ترجمه گوگل]اگر از من بپرسید این عدالت شاعرانه است او سعی کرد تا شما را اخراج کند و اکنون کار خودش را از دست داده است

22. Her voice has a raw poetic beauty.
[ترجمه ترگمان] صداش یه زیبایی شاعرانه داره
[ترجمه گوگل]صدای او زیبایی شاعرانه خام است

23. Deanne Sokolin creates abstract, mournfully poetic black-and-white images of wrapped objects.
[ترجمه ترگمان]Deanne Sokolin تصاویر انتزاعی، سوگوارانه و سفید رنگ اشیا پیچیده را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]دین سوکولین تصاویر سیاه و سفید انتزاعی و شاعرانه ای از اشیاء پیچیده ایجاد می کند

24. After the way she treated Sam, it's only poetic justice that Dave left her.
[ترجمه ترگمان]بعد از رفتاری که با سم داشت، فقط عدالت شاعرانه بود که دیو او را ترک کرد
[ترجمه گوگل]پس از آنکه او با سام رفتار کرد، تنها عدالت شاعری است که دیو او را ترک کرد

She had no poetic talent at all.

اصلاً استعداد شعر نداشت.


a poetic family

یک خانواده‌ی شعر دوست


the poetical works of Sir Walter Raleigh

آثار منظوم سروالتر رالی


She did a poetic paraphrase of Reagan's speech.

نطق ریگان را به شعر درآورد.


the poetic movements of the dancer's body

حرکات موزون بدن آن رقاصه


پیشنهاد کاربران

سخنانی که حالت شعر به خود می گیرند :
مثال : to be or not to be - that is the question
بودن یانبودن مسئله این است .
<< ویلیام شکسپیر >>


کلمات دیگر: