کلمه جو
صفحه اصلی

plateful


معنی : بقدر یک بشقاب
معانی دیگر : به گنجایش یک بشقاب

انگلیسی به فارسی

بقدر یک بشقاب


پلاستیک، بقدر یک بشقاب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the quantity that a plate can hold.
مشابه: portion

- a plateful of beans and rice
[ترجمه ترگمان] یک بشقاب پر از لوبیا و برنج
[ترجمه گوگل] لوبیا لوبیا و برنج

• amount of material that fills a plate
a plateful of food is an amount of food that is on a plate and fills it.

مترادف و متضاد

بقدر یک بشقاب (اسم)
plate, plateful

جملات نمونه

1. he eats rice by the plateful
او بشقاب بشقاب برنج می خورد.

2. A huge plateful like that costs only 50 cents.
[ترجمه ترگمان]یک بشقاب بزرگ مثل این که فقط ۵۰ سنت هزینه داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک پلاستیک بزرگ مانند این هزینه فقط 50 سنت است

3. He was tucking into a huge plateful of pasta.
[ترجمه ترگمان]او یک بشقاب بزرگ پر از پاستا تا کرد
[ترجمه گوگل]او به یک پلاستیکی عظیم از پاستا ختم شد

4. Joe demolished an enormous plateful of sausages and chips.
[ترجمه ترگمان]جو یک بشقاب پر از سوسیس و چیپس را خراب کرد
[ترجمه گوگل]جو پلاستیکی عظیم سوسیس و چیپس را تخریب کرد

5. If that sounds like a cutting-edge plateful, it is.
[ترجمه ترگمان]اگر آن مثل یک بشقاب پر کردن بشقاب باشد، این طور است
[ترجمه گوگل]اگر این به نظر می رسد مانند یک برش لبه پلاستیکی، آن است

6. Consider a plateful of baked beans on toast.
[ترجمه ترگمان]یه بشقاب پر از لوبیا پخته رو در نظر بگیر
[ترجمه گوگل]لوبیا پخته شده را بر روی تست بگذارید

7. Politely declining a plateful, I retreated upstairs for a more conventional lunch.
[ترجمه ترگمان]دارم مودبانه یه بشقاب plateful رو از دست میدم برای یه ناهار معمولی رفتم طبقه بالا
[ترجمه گوگل]به طرز محسوسی کاهش مییابد، من برای ناهار معمولی به طبقه بالا رفتم

8. A plateful of coarse broken victuals was set before him.
[ترجمه ترگمان]یک بشقاب پر از غذای زبر و شکسته در مقابلش قرار داشت
[ترجمه گوگل]قبل از او یک پلاستیکی از نخود فرنگی شسته شده بود

9. She had one plateful and then went back for another one.
[ترجمه ترگمان]او یک بشقاب پر از بشقاب داشت و بعد دوباره به سراغ یکی دیگر رفت
[ترجمه گوگل]او یک ورقه داشت و سپس برای یکی دیگر رفت

10. She doled him out a plateful of stew.
[ترجمه ترگمان]او را یک بشقاب پر از تاس کباب کرد
[ترجمه گوگل]او او را یک ورقه ای از خورش می کرد

11. The hungry boys polished off a plateful of ham and then asked for more.
[ترجمه ترگمان]پسرهای گرسنه یک بشقاب پر از گوشت خوک را پاک کردند و دوباره از او خواستند
[ترجمه گوگل]پسران گرسنه پخته شده از ژامبون خرد شده و پس از آن خواسته شد تا بیشتر

12. He knocked of two chops and a plateful of vegetables in about ten minutes.
[ترجمه ترگمان]ظرف ده دقیقه دو تکه گوشت گاو و یک بشقاب پر از سبزیجات را زد
[ترجمه گوگل]او در حدود ده دقیقه از دو قطعه خرد شده و یک سبد از سبزیجات خرد شد

13. He consumed a large plateful of the very savory stew.
[ترجمه ترگمان]او یک بشقاب پر از خورش مطبوع را از پا در آورد
[ترجمه گوگل]او یک تکه بزرگ از خامه بسیار خوشمزه مصرف کرد

14. They ordered bread goals cheese and a plateful of sliced tomatoes with oil and parsiey.
[ترجمه ترگمان]آن ها به پنیر برای پنیر و یک بشقاب پر از گوجه فرنگی sliced با روغن و parsiey دستور دادند
[ترجمه گوگل]آنها دستوراتی برای پنیر نان و پودر گوجه فرنگی بریده شده با روغن و پارسی می دادند

He eats rice by the plateful.

او بشقاب بشقاب برنج می‌خورد.


two platefuls of rice

دو بشقاب پلو



کلمات دیگر: