کلمه جو
صفحه اصلی

motionless


معنی : ساکن، بی حرکت
معانی دیگر : بی حرکت

انگلیسی به فارسی

بی حرکت


انگلیسی به انگلیسی

• still, stationary, not moving
someone or something that is motionless is not moving at all.

مترادف و متضاد

ساکن (صفت)
calm, quiet, still, stilly, resting, inert, static, stationary, motionless, quiescent, irenic, waveless

بی حرکت (صفت)
still, vapid, frozen, otiose, static, stationary, motionless, immobile, unmoved, moveless, stabile

calm, not moving


Synonyms: apoplectic, at a standstill, at rest, becalmed, dead, deadlocked, deathly, firm, fixed, frozen, halted, immobile, immotile, inanimate, inert, lifeless, numb, palsied, paralyzed, petrified, quiescent, quiet, spellbound, stable, stagnant, stalled, standing, static, stationary, steadfast, still, stock-still, torpid, transfixed, unmovable, unmoved, unmoving


Antonyms: active, busy, lively, mobile, moving


جملات نمونه

1. She lay motionless where she was, oblivious to pain.
[ترجمه ترگمان]او بی حرکت و بدون توجه به درد، بی حرکت ماند
[ترجمه گوگل]او جایی که او بی حرکت بود، بی توجه به درد بود

2. A silent movie doesn't mean it is motionless.
[ترجمه ترگمان]یک فیلم صامت به این معنی نیست که بی حرکت است
[ترجمه گوگل]فیلم سکوت به این معنا نیست که بی حرکت است

3. The motionless body showed no signs of life.
[ترجمه ترگمان]بدن بی حرکت هیچ نشانی از زندگی نشان نمی داد
[ترجمه گوگل]بدن بی حرکت نشانه هایی از زندگی را نشان داد

4. The flag hung motionless on its pole.
[ترجمه ترگمان]پرچم بر تیرک آویخته بود
[ترجمه گوگل]پرچم روی قطبش بی حرکت ایستاده بود

5. She sat there motionless, as if spellbound.
[ترجمه ترگمان]بی حرکت و بی حرکت در آنجا نشسته بود
[ترجمه گوگل]او نشسته است بی حرکت، مثل گول زدن

6. A crumpled figure lay motionless in the doorway.
[ترجمه ترگمان]هیکل مچاله شده در آستانه در بی حرکت ماند
[ترجمه گوگل]شکل خرد شده در خیابان بی حرکت است

7. The horse lay motionless on the ground, as if dead.
[ترجمه ترگمان]اسب بی حرکت و بی حرکت روی زمین افتاده بود
[ترجمه گوگل]اسب بر روی زمین بی حرکت می ماند، مثل مرده

8. The men stood motionless as Weir held his finger to his lips.
[ترجمه ترگمان]مردها بی حرکت ایستاده بودند و Weir انگشتش را روی لب هایش نگه داشته بود
[ترجمه گوگل]مرد ها بی حرکت ایستادند، زیرا وایر انگشت خود را به لب هایش گذاشت

9. She sat motionless, waiting for their decision.
[ترجمه ترگمان]او بی حرکت نشسته بود و منتظر تصمیم خود بود
[ترجمه گوگل]او بی حرکت ایستاد، منتظر تصمیم خود

10. She sat there motionless, staring into space.
[ترجمه ترگمان]او بی حرکت نشسته بود و به فضا خیره شده بود
[ترجمه گوگل]او نشسته بی حرکت، به فضا خیره شد

11. I urged him to rest, but he remained motionless.
[ترجمه ترگمان]به او اصرار کردم که استراحت کند، اما بی حرکت ماند
[ترجمه گوگل]من از او خواستم بماند، اما او بی حرکت باقی ماند

12. Caroline felt riveted to the floor, motionless, unwilling to consciously eavesdrop but tense with curiosity.
[ترجمه ترگمان]کارولین به زمین خیره شده بود، بی حرکت، با بی میلی برای استراق سمع، اما با کنجکاوی عصبی شده بود
[ترجمه گوگل]کارولین احساس ناخوشی به کف، بی حرکت، ناخواسته به آگاهانه گوش فرا داد، اما با کنجکاوی با فشار

13. The women were motionless in intense postures, as if being sketched.
[ترجمه ترگمان]زنان مثل اینکه طرح کشیده باشند بی حرکت ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]زنان در موقعیت های شدید حرکت می کردند، مانند طرح بندی

14. For a moment Theda stood motionless, watching Benedict go.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای ایستاد و بی حرکت ایستاد و تماشا کرد که آماده حرکت است
[ترجمه گوگل]یک لحظه تدا بی حرکت ایستاد، تماشای مقدس را می دید

پیشنهاد کاربران

عامیانه. جای سوت و کور

e. g. Her body lay motionless on the bed

I stood motionless as the snake slithered by


کلمات دیگر: