معنی : پاک کردن، پرداخت کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورت تازه دادن به، تجدید نظر کردن در
معانی دیگر : (با مالیدن) برق انداختن، براق کردن، صیقل دادن، (معمولا با: up) دوباره قابل استفاده کردن، دوباره جذاب کردن، نوسازی کردن
پرداخت کردن، پاک کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورتتازه دادن به، تجدید نظرکردن در
زیبایی، پرداخت کردن، پاک کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورت تازه دادن به، تجدید نظر کردن در
polish; renovate
Synonyms: brighten, buff, burnish, clean, deck out, fix up, glaze, gloss, gussy up, improve, recondition, refurbish, rehabilitate, renew, restore, rub, shine, smarten up, spruce up
to furbish a Ghajar silver tray
سینی نقرهی عهد قاجار را برق انداختن
My freshly furbished bedroom.
اتاق خواب من که تازه تعمیر شدهاست.