کلمه جو
صفحه اصلی

inweave


معنی : در هم بافتن، با هم بافتن، درهم متقاطع کردن
معانی دیگر : (در درون چیزی) بافتن، درون بافت کردن، enweave باهم بافتن

انگلیسی به فارسی

inweave، درهم متقاطع کردن، با هم بافتن، در هم بافتن


( enweave ) باهمبافتن، درهم بافتن، درهم متقاطع کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inweaves, inweaving, inwove, inwoven
• : تعریف: to weave in or with.

مترادف و متضاد

در هم بافتن (فعل)
interlock, interlace, intertwine, interweave, inweave, pleach, raddle

با هم بافتن (فعل)
interweave, inweave

درهم متقاطع کردن (فعل)
inweave


کلمات دیگر: