کلمه جو
صفحه اصلی

fried


معنی : سرخ کرده
معانی دیگر : (امریکا- خودمانی) مست، سر  کرده، سر  شده، نیمرو شده

انگلیسی به فارسی

(آمریکا- عامیانه) مست


سرخ شده در روغن، سرخ کرده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: cooked in oil, butter, or some other fat.
( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of fry

• cooked in oil; emotionally exhausted (slang); drunk (slang)

مترادف و متضاد

سرخ کرده (صفت)
fried

deep-fried


Synonyms: sauteed, pan-fried, stir-fried, browned, frizzled


جملات نمونه

1. fried chicken
مرغ سرخ کرده

2. fried chicken and veg
مرغ سرخ کرده و سبزی

3. fried fish
(گوشت) ماهی سرخ کرده

4. fried liver
جگر سرخ کرده

5. fried onions
پیاز سرخ کرده

6. we ate fried chickens and mashed potatoes
ما جوجه ی سرخ کرده و پوره ی سیب زمینی خوردیم.

7. to disjoint a fried chicken
مرغ سرخ کرده را تکه تکه کردن

8. would you like fried chicken or roasted chicken?
مرغ سوخاری میل دارید یا جوجه کباب ؟

9. the penetrating smell of fried onions
بوی تند پیاز سرخ کرده

10. this meat can be either fried or microwaved
این گوشت را می توان یا سرخ کرد و یا در مایکروویو پخت.

11. i like grilled meat better than fried meat
من گوشت کباب شده را بیشتر از گوشت سرخ شده دوست دارم.

12. there is no better eating than fried chicken
غذایی بهتر از مرغ سرخ کرده وجود ندارد.

13. the second course (of the dinner) consisted of salad and the fifth, of fried fish
بخش دوم (شام)،سالاد و بخش پنجم ماهی سرخ کرده بود.

14. His stomach rejected any fried foods.
[ترجمه S.Y] معده او تمامی غذاهای سرخ شده را رد میکند
[ترجمه ترگمان]معده او هر گونه غذای سرخ شده را رد کرد
[ترجمه گوگل]معده اش هر غذای سرخ شده را رد کرد

15. The restaurant's specialities are fried clams.
[ترجمه ترگمان]غذاهای رستوران صدف سرخ کرده هستند
[ترجمه گوگل]تخصص های رستوران عبارتند از کرفس سرخ شده

16. Don't indulge in rich sauces, fried food and thick pastry as these are high in fat.
[ترجمه ترگمان]به سس های غلیظ، غذاهای سرخ شده و pastry ضخیم زیاده روی نکنید چون آن ها چربی بالایی دارند
[ترجمه گوگل]سس های غنی، غذای سرخ شده و شیرینی های ضخیم را از بین نبرید زیرا اینها دارای چربی زیاد هستند

17. We chowed down on fried chicken and salad.
[ترجمه ترگمان] ما یه مرغ سوخاری و سالاد درست کردیم
[ترجمه گوگل]ما بر روی مرغ سرخ شده و سالاد گذاشتیم

18. A fried egg contains about 100 calories-about the same as you would burn off if you ran a mile.
[ترجمه ترگمان]یک تخم مرغ نیمرو شامل حدود ۱۰۰ کالری دارد - تقریبا همان طور که اگر یک مایل را بدوید ممکن است خاموش شوید
[ترجمه گوگل]تخم مرغ سرخ شده حاوی حدود 100 کالری است - تقریبا همانطور که می توانستید یک مایل را بزنید

پیشنهاد کاربران

سرخ شده

سوزاندن

Fried:
( آمریکا - خودمونی ) هنگ کردن

Websters:👇👇👇
( informal ) not able to think clearly because you are very tired.

��Eg: My brain is just totally fried.
مغزم کاملا هنگه.

I'm fried :مغزم نمیکشه

سرخ کرده

دوتا معنی میده یعنی بع جمله بستگی داره گاهی ب معنیه سرخ شده و گاهی بع معنیه نیمرو معنی میشه

fried ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: سرخ‏شده
تعریف: ویژگی مادۀ غذایی پخته‏شده در روغن داغ


کلمات دیگر: