کلمه جو
صفحه اصلی

distressful


معنی : پریشان، اندوهناک
معانی دیگر : اندوهبار، رنج آور، مرارت آور، دردآور

انگلیسی به فارسی

اندوهناک، پریشان


ترسناک، پریشان، اندوهناک


انگلیسی به انگلیسی

• saddening, upsetting, troubling

مترادف و متضاد

پریشان (صفت)
disturbed, faraway, disheveled, disconsolate, heartsick, distressed, deuced, distracted, distressful

اندوهناک (صفت)
sad, sorrowful, remorseful, penitent, woeful, distressful, rueful, tristful

جملات نمونه

1. he wanted an escape from his distressful life in that city
او می خواست از زندگی اندوهبار خود در آن شهر فرار کند.

2. Teiresias, the prophet who had brought so many distressful prophecies to the royal family, came to bring still another.
[ترجمه ترگمان]Teiresias، پیامبر که در برابر خانواده سلطنتی آن همه prophecies را آورده بود، آمد تا باز هم یکی دیگر بیاورد
[ترجمه گوگل]Teiresias، پیامبر که بسیاری از پیشگویی های ناراحت کننده را به خانواده سلطنتی آورده است، هنوز هم یکی دیگر را آورده است

3. No complex distressful things on your mind but only our love and care for each other.
[ترجمه ترگمان]تنها عشق و علاقه ما نسبت به یکدیگر نیست بلکه فقط عشق و علاقه ما نسبت به یکدیگر است
[ترجمه گوگل]هیچ چیز پیچیده پیچیده در ذهن شما، اما فقط عشق و مراقبت از یکدیگر

4. Mongolia is also a distressful nation, full of solitude, solemn and stirring, Mongolian musical culture is like that of other countries, lighting wisdom and civilization of mankind.
[ترجمه ترگمان]مغولستان همچنین یک ملت پشتون است که پر از انزوا، با شکوه و جنب و جوش است، فرهنگ موسیقی مغولستان مانند سایر کشورها است، حکمت و تمدن بشری را روشن می کند
[ترجمه گوگل]مغولستان نیز یک ملت مضطرب است، پر از تنهایی، محرمانه و تند و تیز، فرهنگ موسیقی مغول مانند دیگر کشورها، روشنایی حکمت و تمدن بشر است

5. Their childhood lasted a hundred years and when they grew up their lives were short and distressful.
[ترجمه ترگمان]دوران کودکی آن ها به صد سال طول کشید و هنگامی که بزرگ شدند، زندگیشان کوتاه و محدود بود
[ترجمه گوگل]دوران کودکی آنها صد سال طول کشید و زمانی که زندگی آنها بزرگ شد، کوتاه و ناراحت کننده بود

6. Holyrood Palace has known some distressful times after the Union of England and Scotland.
[ترجمه ترگمان]کاخ هالیرود برخی اوقات پس از اتحاد انگلیس و اسکاتلند شناخته شده است
[ترجمه گوگل]کاخ Holyroud بعد از اتحادیه انگلستان و اسکاتلند، برخی از زمان های ترسناکی را می داند

7. Dyspnea is the perception of uncomfortable, distressful, or labored breathing.
[ترجمه ترگمان]Dyspnea ادراک of، distressful، یا کشیدن نفس کشیدن است
[ترجمه گوگل]تنگی نفس درک تنفس ناراحت کننده، ناراحت کننده و یا کار سخت است

8. I said: 'It was distressful, but it also propelled me to acquire new skills and broaden my horaizons.
[ترجمه ترگمان]گفتم: distressful بود، اما به من کمک کرد تا مهارت های جدیدی به دست بیاورم و horaizons را وسعت دهم
[ترجمه گوگل]من گفتم: 'این ناراحت کننده بود، اما من همچنین به دنبال دستیابی به مهارت های جدید و گسترش افکار من شدم

9. Under these distressful circumstances it was resolved to slow down the process of reconstruction.
[ترجمه ترگمان]تحت این شرایط distressful، تصمیم گرفته شد روند بازسازی را آهسته کند
[ترجمه گوگل]در این شرایط ناراحت کننده، تصمیم گرفت تا روند بازسازی را تسکین دهد

10. They were distressful memories to her.
[ترجمه ترگمان]در همه این احوال همه برایش خاطرات غم انگیز داشتند
[ترجمه گوگل]آنها خاطرات ترسناکی برای او بودند

11. The experiences both pleasant and distressful which we encounter are no more real than a dream and appear within our lives as educational devices to demonstrate the consequences of our actions.
[ترجمه ترگمان]تجربه های دلپذیر و distressful که ما با آن روبرو می شویم، واقعی تر از یک رویا نیستند و در زندگی ما به عنوان وسایل آموزشی برای نشان دادن عواقب اعمال ما ظاهر می شوند
[ترجمه گوگل]تجربیات هر دو دلپذیر و ناراحت کننده که ما با آن مواجه می شویم واقعی تر از رویا نیستند و در زندگی ما به عنوان ابزار آموزشی برای نشان دادن پیامدهای اقدامات ما ظاهر می شوند

12. Maternity, or additional offspring, may force upon the woman a distressful life and future. Psychological harm may be imminent.
[ترجمه ترگمان]مادران، یا فرزندان بیشتر، ممکن است به زنی اجازه دهند که زندگی و آینده درخشانی داشته باشد آسیب روانی ممکن است قریب الوقوع باشد
[ترجمه گوگل]زایمان، یا فرزند اضافی، ممکن است زن را به زحمت زندگی و آینده تبدیل کند صدمه روانی ممکن است قریب الوقوع باشد

13. His life was full of contradictions between the great political ambitions and distressful experiences, which also influence even changed his personality.
[ترجمه ترگمان]زندگی او پر از تناقض بین جاه طلبی های سیاسی بزرگ و تجربیات distressful بود، که حتی شخصیت او را نیز تغییر داد
[ترجمه گوگل]زندگی او پر از تناقض بین جاه طلبی های سیاسی بزرگ و تجربیات پرخاشگرانه بود که حتی بر شخصیت او تاثیر گذاشت

14. Metaphysics is the core of the traditional philosophy, but its destiny is distressful.
[ترجمه ترگمان]متافیزیک هسته اصلی فلسفه سنتی است، اما افسانه آن distressful است
[ترجمه گوگل]متافیزیک هسته ای از فلسفه سنتی است، اما سرنوشت آن ناراحت کننده است

He wanted an escape from his distressful life in that city.

او می‌خواست از زندگی اندوه‌بار خود در آن شهر فرار کند.



کلمات دیگر: