کلمه جو
صفحه اصلی

sinewy


معنی : نیرومند، با اسطقس، پی دار، سخت پی
معانی دیگر : عضلانی، پرعضله، زردپی مانند، وابسته به یا شبیه زردپی، محکم، پاره نشو، دیر گسستنی، (گوشت) پررگ و پی، غیرلخم، پوره دار، سفت، چغر، چغل، پر انرژی، پرکنش، پرزور

انگلیسی به فارسی

ملین، با اسطقس، نیرومند، پی دار، سخت پی


پی دار، سخت پی، بااسطقس، نیرومند


انگلیسی به انگلیسی

• full of sinews, tough, stringy; strong, vigorous, muscular
a sinewy person has a lean body with strong muscles.

صفت ( adjective )
مشتقات: sinewiness (n.)
(1) تعریف: of sinew, or sinewlike; strong; tough.
متضاد: flabby, puny

- a sinewy steak
[ترجمه ترگمان] یک استیک قوی و قوی،
[ترجمه گوگل] یک استیک مغذی
- a sinewy rope
[ترجمه ترگمان] طناب قوی و قوی،
[ترجمه گوگل] یک طناب مشتعل

(2) تعریف: lean, but muscularly developed.
متضاد: flabby
مشابه: athletic

- He had the sinewy biceps of a dancer.
[ترجمه ترگمان] بازوهای قوی و قوی رقاص داشت
[ترجمه گوگل] او دوجنسه موثر یک رقاص داشت

مترادف و متضاد

stringy, tough


Synonyms: athletic, brawny, fibrous, firm, hard, leathery, muscular, powerful, strong, sturdy, vigorous


نیرومند (صفت)
mighty, puissant, main, solid, strong, orotund, formidable, stout, rugged, brawny, nervy, powerful, potent, valiant, vigorous, hale, prolific, red-blooded, robustious, sinewy, sthenic

با اسطقس (صفت)
tough, stout, staminal, sinewy, stoutish

پی دار (صفت)
tendinous, sinewy

سخت پی (صفت)
sinewy

جملات نمونه

sinewy body

بدن پرعضله


1. sinewy body
بدن پرعضله

2. a sinewy cut of beef.
[ترجمه ترگمان]یک تکه گوشت پر از گوشت
[ترجمه گوگل]یک برش موثر گوشت گاو

3. The runner was tall and sinewy.
[ترجمه ترگمان]دونده بلند و عضلانی بود
[ترجمه گوگل]دونده بلند و خشن بود

4. The other two take a sinewy cut off the side of an iced swordfish caught last week.
[ترجمه ترگمان]آن دو تای دیگر یک رگ سفت و قوی را در هفته پیش گرفتند
[ترجمه گوگل]دو نفر دیگر در هفته گذشته از یک سوخره ی شمشیر یخ زده جدا شدند

5. A short, sinewy young man.
[ترجمه ترگمان]مرد جوان و قوی و قوی هیکلی بود
[ترجمه گوگل]یک مرد جوان کوتاه و ملایم

6. The sinewy neck and its prominent adam's apple, the all-too-heavy make-up, the pronounced muscles on the legs and arms.
[ترجمه ترگمان]گردن نیرومند و apple برجسته آن، ماهیچه های برجسته پاها و بازوها
[ترجمه گوگل]گردن ملایم و سیب آدم برجسته آن، آرایش بسیار سنگین، عضلات تلفظ شده بر روی پاها و بازوها است

7. We are sinewy, old wood, old trunks with fading limbs and few leaves!
[ترجمه ترگمان]ما sinewy، چوب کهنه، تنه پیر با دست و دست و چند برگ برنده داریم!
[ترجمه گوگل]ما چوب داریم، چوب قدیمی، تنه های قدیمی با اندام های محو و چند برگ!

8. He was tall and sinewy, and his fingers gripped her arms with a steely strength.
[ترجمه ترگمان]قد بلند و قوی داشت و انگشت هایش را با قدرتی آهنین در بازوهایش گرفته بود
[ترجمه گوگل]او قد بلند و مشتعل بود و انگشتانش قدرت خود را به دست گرفت

9. He lifted one sinewy arm to wave.
[ترجمه ترگمان]دستش را بالا برد و دست تکان داد
[ترجمه گوگل]او یک دست بازو را به سمت موج برداشته بود

10. After 18 months, a sinewy militant emerged, according to Mr. Bharti.
[ترجمه ترگمان]براساس گزارش آقای بارتی، پس از ۱۸ ماه یک ستیزه جوی سرسخت پدیدار شد
[ترجمه گوگل]به گفته آقای برتی، پس از 18 ماه، یک ستیزه جو مشتاق ظاهر شد

11. Fields, 5 is a sinewy man with a broad smile and a jaunty gait.
[ترجمه ترگمان]Fields، ۵، یک مرد قوی با لبخند پهن و راه رفتن شاد است
[ترجمه گوگل]Fields، 5 یک مرد لاغر با لبخند وسیع و راه رفتن است

12. His hard hands and sinewy sunburned limbs told of labor and endurance.
[ترجمه ترگمان]دستان نیرومندش و اعضای آفتاب سوخته و عضلانی اش از کار و استقامت سخن می گفتند
[ترجمه گوگل]دست های سخت و اندام های آفتاب سوختگی او از کار و استقامت سخن گفت

13. I admire her sinewy prose style.
[ترجمه ترگمان]سبک prose و sinewy را تحسین می کنم
[ترجمه گوگل]من سبک پروس نعناع را تحسین میکنم


کلمات دیگر: