کلمه جو
صفحه اصلی

furiously


معنی : خشمگینانه
معانی دیگر : باخشم زیاد، دیوانه وار، باحالت اتشی

انگلیسی به انگلیسی

• angrily, wrathfully; violently, tempestuously, energetically

مترادف و متضاد

خشمگینانه (قید)
furiously, heatedly, violently

جملات نمونه

1. he was shouting furiously
او دیوانه وار فریاد می زد.

2. her eyes were flaming furiously
شراره های خشم از چشمانش می بارید.

3. The bird flapped its wings furiously.
[ترجمه ترگمان]پرنده با خشم بال هایش را تکان داد
[ترجمه گوگل]پرنده بالهایش را به طرز وحشیانه ای کشید

4. A small bird flapped its wings furiously and flew upwards.
[ترجمه ترگمان]پرنده کوچکی بال هایش را به شدت تکان داد و به طرف بالا پرواز کرد
[ترجمه گوگل]یک پرنده کوچک ظاهرا بالهایش را پرتاب کرد و به سمت بالا پرواز کرد

5. 'Get out!' she hissed furiously.
[ترجمه ترگمان]! برو بیرون با عصبانیت گفت:
[ترجمه گوگل]'برو بیرون!' او خشمگین است

6. I looked at her and she glared furiously back.
[ترجمه ترگمان]به او نگاه کردم و با عصبانیت به او چشم غره رفتم
[ترجمه گوگل]من به او نگاه کردم و خشمگین شدم

7. She blushed furiously at the memory of the conversation.
[ترجمه ترگمان]از این گفتگو با خشم سرخ شد
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشیگری به حافظه گفتگو خیره شد

8. The two armies battled all night furiously.
[ترجمه ترگمان]دو سپاه تمام شب با عصبانیت شروع به جنگ کردند
[ترجمه گوگل]دو ارتش در تمام طول شب با خشونت مبارزه کرد

9. Officials worked furiously to repair the centre court.
[ترجمه ترگمان]مسئولان با خشم کار کردند تا دادگاه مرکز را تعمیر کنند
[ترجمه گوگل]مقامات برای خدمت به دادگاه مرکز خشمگینانه کار کردند

10. They worked furiously all weekend, trying to get it finished on time.
[ترجمه ترگمان]آن ها تمام آخر هفته را با عصبانیت کار می کردند و سعی می کردند آن را به موقع تمام کنند
[ترجمه گوگل]آنها همه ی آخر هفته های خشمگینانه کار می کردند و سعی داشتند آن را به موقع به پایان برسانند

11. She puffed furiously at her cigarette.
[ترجمه ترگمان]با خشم به سیگارش پک زد
[ترجمه گوگل]او به شدت در سیگار او پف کرد

12. She was still writing away furiously when the bell went.
[ترجمه ترگمان]وقتی زنگ به صدا درآمد هنوز مشغول نوشتن بود
[ترجمه گوگل]وقتی زنگ زنگ زد، هنوز خسته کننده بود

13. " Who are you? " the man exclaimed furiously.
[ترجمه ترگمان]تو کی هستی؟ مرد با عصبانیت گفت:
[ترجمه گوگل]' شما کی هستید؟ این مرد خشمگین گریه کرد

14. The ducks paddled furiously towards the bread.
[ترجمه ترگمان]اردک ها با خشم به سوی نان پرداختند
[ترجمه گوگل]اردک ها به طرز وحشیانه ای نسبت به نان انداختند

15. They went at each other furiously.
[ترجمه ترگمان]آن ها با خشم به هم نگاه کردند
[ترجمه گوگل]آنها به شدت به یکدیگر رفتند

پیشنهاد کاربران

به شدت، با جدیت


کلمات دیگر: