کلمه جو
صفحه اصلی

trembly


معنی : لرزان، مرتعش، رعشه دار
معانی دیگر : لرزان، مرتعش، رعشه دار

انگلیسی به فارسی

لرزان، مرتعش، رعشه دار


لرزش، لرزان، مرتعش، رعشه دار


انگلیسی به انگلیسی

• trembling, quivering, shaking

مترادف و متضاد

لرزان (صفت)
unstable, shaky, wobbly, unsteady, palsied, vibrant, wonky, quakerish, shivery, trepid, shuddery, tottery, trembly

مرتعش (صفت)
tremulous, tremulant, vibratile, vibrant, quavery, vibrating, shuddering, trembling, shivery, trepid, tottery, trembly

رعشه دار (صفت)
trembly

جملات نمونه

1. I felt all trembly.
[ترجمه ترگمان]احساس رعشه کردم
[ترجمه گوگل]من احساس لرزش کردم

2. Hand flying to mouth, she gave a queer, trembly laugh and looked at her children.
[ترجمه ترگمان]دست به دهان برد و او خندید و به بچه هاش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]دستش را به دهان میچرخاند و به بچههایش نگاه میکرد

3. Trembly and shaky from head to foot.
[ترجمه ترگمان]trembly و لرزان از آن سر تا پا
[ترجمه گوگل]لرزش و تکان دادن از سر به پا

4. She's the trembly survivor of a family that stiff-upper-lipped its way through suicides and other tragedies.
[ترجمه ترگمان]او بازمانده trembly خانواده ای است که از طریق خودکشی و سایر فجایع از بین می رود
[ترجمه گوگل]او بازماندۀ لرزش یک خانواده است که خود را از طریق خودکشی و سایر تراژدی ها از بین می برد

5. The rabbit still had the whiff of trembly, nervous game.
[ترجمه ترگمان]خرگوش هنوز بوی رعشه آور و عصبی را داشت
[ترجمه گوگل]خرگوش هنوز هم سوزش لرز، بازی عصبی داشت

6. Jim said it made him all over trembly and feverish to be so close to freedom.
[ترجمه ترگمان]جیم می گفت که این کار او را از روی رعشه و تب ساخته بود تا این قدر نزدیک به آزادی باشد
[ترجمه گوگل]جیم گفت که او را در سراسر لرزه و تب و تاب بودن بسیار نزدیک به آزادی است

7. His eyes. . . flashed in such a way. It made you feel. . . trembly inside.
[ترجمه ترگمان]چشمانش برقی زد این باعث شد احساس trembly درونت احساس کنی
[ترجمه گوگل]چشمانش به طرز شگفت انگیزی روبرو شد این احساس شما را ایجاد کرد لرزه در داخل

8. The cold wind blew and blew, trees were a little trembly .
[ترجمه ترگمان]باد سرد می وزید و می وزید و درختان کمی می لرزید
[ترجمه گوگل]باد سرد و منفجر شد، درختان کمی لرزان بودند

پیشنهاد کاربران

Fear an trmbly
ترس و لرز


کلمات دیگر: