کلمه جو
صفحه اصلی

distasteful


معنی : ناخوش آیند
معانی دیگر : ناگوار، ناخوشایند، زننده، نفرت انگیز، بیزار کننده، تنفرآور، آریغ انگیز، بدمزه، تهوع آور، پراش آور

انگلیسی به فارسی

ناخوش آیند


ناراحت کننده، ناخوش آیند


انگلیسی به انگلیسی

• offensive, unpleasant, repugnant; unsavory, having an unpleasant taste
if something is distasteful to you, you dislike or disapprove of it.

مترادف و متضاد

ناخوش آیند (صفت)
unsavory, unpleasant, ungrateful, distasteful, unwelcome, undesirable

repulsive, unpleasant


Synonyms: abhorrent, abominable, afflictive, bitter, detestable, disagreeable, dislikable, displeasing, flat, flavorless, galling, grievous, grody, gross, hateful, icky, insipid, loathsome, nauseous, objectionable, obnoxious, odious, offensive, painful, repellent, repugnant, savorless, tasteless, unappetizing, undesirable, uninviting, unlikable, unpalatable, unsavory, yicky, yucky


Antonyms: agreeable, delectable, delicious, palatable, pleasant, pleasing


جملات نمونه

1. a distasteful meal
خوراک بدمزه

2. her behavior was very distasteful to me
رفتار آن زن در نظرم بسیار ناخوشایند بود.

3. she tried to forget that distasteful incident
او سعی کرد آن رویداد ناگوار را فراموش کند.

4. The greater a man is, the more distasteful is praise and flattery to him.
[ترجمه ترگمان]هر کس بزرگ تر است، ستایش و تمجید بیشتری به او می زند
[ترجمه گوگل]هرچه مرد بزرگتر باشد، بیشتر ناراحت کننده است ستایش و مهربان بودن او

5. The medicine is distasteful but good for you.
[ترجمه ترگمان]دارو برای تو خوشایند نیست اما برای تو خوب است
[ترجمه گوگل]این دارو ناراحت کننده است اما برای شما مناسب است

6. I find his attitude highly distasteful.
[ترجمه ترگمان]رفتارش کاملا ناخوشایند بود
[ترجمه گوگل]من نگرش او را بسیار ناراحت کننده می بینم

7. He found the subject of their conversation very distasteful.
[ترجمه ترگمان]موضوع صحبتشان خیلی ناخوشایند بود
[ترجمه گوگل]او موضوع بحث خود را بسیار ناراحت کننده یافت

8. He found it distasteful to be offered drinks before witnessing the execution.
[ترجمه ترگمان]او دریافت که قبل از اینکه شاهد اعدام باشد، مشروب تعارف می کند
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که قبل از شهادت اعدام، نوشیدنی ها ارائه می شود

9. Even the thought of her was distasteful to him.
[ترجمه ترگمان]حتی فکر او برایش خوشایند نبود
[ترجمه گوگل]حتی فکرش را برای او ناراحت کننده بود

10. Smoking is distasteful to my family.
[ترجمه ترگمان]استعمال دخانیات برای خانواده من خوشایند نیست
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن برای خانواده ام ناراحت کننده است

11. The very idea of cheating people again is distasteful to him.
[ترجمه ترگمان]فکر خیانت به مردم بار دیگر برایش ناخوشایند است
[ترجمه گوگل]ایده تقلب مردم دوباره او را ناراحت کننده است

12. Such questions are distasteful for a fastidious cleric who thinks of sexuality as a loss of self-control.
[ترجمه ترگمان]چنین سوالاتی برای یک روحانی fastidious که در مورد تمایلات جنسی به عنوان فقدان کنترل خود فکر می کند، ناخوشایند هستند
[ترجمه گوگل]چنین سوالاتی برای یک روحانی خجالتی است که فکر می کند که جنسیت به عنوان از دست دادن خود کنترل است

13. This feature of quantum mechanics proved very distasteful to some of the very men who had helped to create the subject.
[ترجمه ترگمان]این ویژگی مکانیک کوانتومی برای برخی از مردانی که به خلق این موضوع کمک کرده بودند بسیار ناخوشایند بود
[ترجمه گوگل]این ویژگی مکانیک کوانتوم به برخی از مردان بسیار که به ایجاد موضوع کمک کرده بودند بسیار ناراحت کننده بود

14. Likewise, children are sometimes assigned schoolwork they find distasteful.
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، کودکان گاهی به تکالیف مدرسه اختصاص داده می شوند که آن را ناخوشایند می یابند
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، کودکان گاهی اوقات مدرسه ای را به عهده می گیرند که ناراحت کننده هستند

Her behavior was very distasteful to me.

رفتار آن زن در نظرم بسیار ناخوشایند بود.


She tried to forget that distasteful incident.

او سعی کرد آن رویداد ناگوار را فراموش کند.


a distasteful meal

خوراک بدمزه


پیشنهاد کاربران

بی مزه

لوس

بیخود

ناخوشایند، غیر قابل قبول
unpleasant and unacceptable:
He found the subject of their conversation very distasteful.
Some of the ads are particularly distasteful


کلمات دیگر: