کلمه جو
صفحه اصلی

fritter


معنی : خرده، پاره، خاگینه گوشت دار، هدر کردن، خرد کردن، قطعه قطعه کردن
معانی دیگر : (معمولا با: -away وقت یا پول و غیره) تلف کردن، هدر دادن، حرام کردن، (نادر) تکه، باریکه، تراشه، (نادر) تکه تکه کردن، پاره پاره کردن، باریکه باریکه کردن، کیک آرد ذرت ( که در روغن داغ سرخ شده است)، کلوچه قیمه دار یا میوه دارکه سر  کنند، تلف کردن

انگلیسی به فارسی

کلوچه قیمه دار یا میوه دارکه سرخ کنند، خاگینه گوشت دار، پاره، خرده، خردکردن، قطعه قطعه کردن، تلف کردن، هدر کردن


فریزر، خاگینه گوشت دار، پاره، خرده، قطعه قطعه کردن، هدر کردن، خرد کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fritters, frittering, frittered
(1) تعریف: to waste or squander by degrees (usu. fol. by away).
متضاد: put to use, save
مشابه: waste

- She frittered away the morning.
[ترجمه ترگمان] آن روز صبح را به زحمت می کشید
[ترجمه گوگل] او صبح بخیر

(2) تعریف: to shred or tear into small bits.
اسم ( noun )
• : تعریف: a bit or shred.

• fried piece of batter (often containing a filling of fruit or meat)
waste; be used up, be wasted; break into pieces
fritters consist of fruit or vegetables dipped in batter and fried.
if you fritter away time, money, or opportunities, you waste them or do not take advantage of them.

مترادف و متضاد

خرده (اسم)
small, particle, bit, grain, sliver, fragment, fritter, anything small, crumb, debris, filings, mote, piece, shred, shiver, splinter, spall, vestige, groat, snip, small piece, spill, tittle, vestigium

پاره (اسم)
bit, part, portion, rag, bribe, fragment, fritter, piece, shred, mammock, scrap

خاگینه گوشت دار (اسم)
fritter

هدر کردن (فعل)
fritter, forfeit

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

قطعه قطعه کردن (فعل)
anatomize, fragment, fritter, segment

waste away


Synonyms: be wasteful with, blow, cast away, consume, dally, diddle away, dissipate, frivol, go through, idle, lavish, misspend, run through, spend like water, squander, throw away, trifle


Antonyms: hold, save, store


جملات نمونه

1. I seem to fritter my time away at coffee mornings.
[ترجمه ترگمان] به نظر میاد وقتم رو تو قهوه خوردن هدر بدم
[ترجمه گوگل]به نظر میرسد زمان من را در صبح قهوه بخورید

2. Fritter should turn golden brown but not burn.
[ترجمه ترگمان]fritter باید قهوه ای روشن کنند اما می سوزند
[ترجمه گوگل]Fritter باید به رنگ قهوه ای طلایی تبدیل شود اما نمی سوزد

3. Continue to turn the fritter until both sides are golden brown.
[ترجمه ترگمان]ادامه دهید تا زمانی که هر دو طرف قهوه ای طلایی باشند
[ترجمه گوگل]ادامه دهید تا فریزر را عوض کنید تا هر دو طرف قهوه ای طلایی باشند

4. To fool around ; fritter time away.
[ترجمه ترگمان]وقت تلف کردن نیست، وقت تلف کردن نیست
[ترجمه گوگل]برای احمق بودن؛ زمان سرخ کردن

5. Don't fritter away your money on things you do not really need.
[ترجمه ترگمان]پول تو را روی چیزهایی که واقعا لازم نداری هدر نده
[ترجمه گوگل]پول خود را به چیزهایی که واقعا نیازی ندارید خراب نکنید

6. Don't fritter away your precious time.
[ترجمه ترگمان]وقت your هدر نده
[ترجمه گوگل]دور خود را با ارزش نگذارید

7. Popular fillings include beef, dough fritter, shrimp, and barbecued pork.
[ترجمه ترگمان]پر کردن مردم شامل گوشت گوساله، خمیر دندان، میگو و گوشت کبابی می شود
[ترجمه گوگل]پر کننده های محبوب شامل گوشت گاو، گوشت گاو خوری، میگو و گوشت خوک بریانی هستند

8. Managers should focus on promising growth opportunities, not fritter away energy trying to salvage fading ones.
[ترجمه ترگمان]مدیران باید بر فرصت های رشد امید بخش تمرکز کنند، نه به هدر رفتن انرژی که سعی در نجات افراد در حال محو شدن دارند
[ترجمه گوگل]مدیران باید بر روی فرصت های پیشرفت های رشد متمرکز شوند، نه انرژی فریزر در تلاش برای نابودی آن ها

9. Why do you fritter your time and thought away on trivial things?
[ترجمه ترگمان]چرا وقتت را تلف می کنی و به چیزهای جزیی فکر می کنی؟
[ترجمه گوگل]چرا وقت خود را سرخ کرده و به چیزهای بی اهمیت فکر می کنید؟

10. Fritter away one's money on gambling.
[ترجمه ترگمان]پول قمار را خرج قمار می کند
[ترجمه گوگل]جریمه کردن پول یکی از قمارهاست

11. It's easy to fritter away a fortune if you're not careful.
[ترجمه ترگمان]اگر مراقب نباشی خیلی آسان است که یک ثروت را هدر بدهی
[ترجمه گوگل]اگر مراقب نباشید، به راحتی می توانید یک ثروت را از بین ببرید

12. If I've got money in my pocket, I tend to fritter it away.
[ترجمه ترگمان]اگر در جیبم پول داشته باشم، آن را هدر می دهم
[ترجمه گوگل]اگر من در جیبم پول داشته باشم، من تمایل دارم آن را از بین ببرم

13. If I had the wherewithal to live in comfort, I wouldn't fritter it away.
[ترجمه ترگمان]اگر پول داشتم که در آسایش زندگی کنم، آن را هدر نمی دادم
[ترجمه گوگل]اگر بتوانم راحت زندگی کنم، من آن را فراموش نخواهم کرد

14. Otherwise you simply free up time at work that you will then fritter away pointlessly.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت شما به سادگی وقت خود را در کار رها خواهید کرد که آن وقت بی هوده و بی معنی خواهید بود
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت، شما صرفا وقت آزاد را در محل کار خود آزاد میکنید که بعد از آن بی فایده می شود

He frittered away all his money on drink.

همه‌ی پول خود را سر مشروب به هدر داد.


پیشنهاد کاربران

پکوره

مایه را خایه کردن ؛ یعنی همه سرمایه را تلف کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . و رجوع به امثال و حکم شود.

fritter ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: لقمه سوخاری
تعریف: قطعه غذایی که آن را پس از پوشاندن با خمیرابه، در روغن غوطه ور و سرخ می کنند


کلمات دیگر: