کلمه جو
صفحه اصلی

tremulous


معنی : بیم ناک، ترسان، لرزنده، مرتعش، لرزش دار، تحریر دار
معانی دیگر : لرزان، هراسناک

انگلیسی به فارسی

لرزنده، تحریر دار، لرزش دار، مرتعش، بیمناک


لرزیدن، ترسان، مرتعش، لرزنده، تحریر دار، لرزش دار، بیم ناک


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: tremulously (adv.), tremulousness (n.)
(1) تعریف: trembling or wavering, or inclined to tremble or waver.
متضاد: steady
مشابه: shaky

- Her hands had become tremulous as the illness worsened.
[ترجمه ترگمان] دستانش می لرزید و بیماری بدتر شده بود
[ترجمه گوگل] دستانش بیمار شد و بیمار شد
- Overcome by nerves, he answered in a tremulous voice.
[ترجمه ترگمان] با صدای لرزانی پاسخ داد:
[ترجمه گوگل] او با صدای لرزان پاسخ داد غلبه بر اعصاب

(2) تعریف: timid, anxious, or fearful.
متضاد: confident
مشابه: afraid, shy, timorous

- Alone on the stage, the child appeared tremulous.
[ترجمه ترگمان] کودک در صحنه تنها به نظر می رسید
[ترجمه گوگل] به تنهایی در صحنه، کودک ظاهرا خسته کننده بود

(3) تعریف: done or made in a shaky manner.

- The tiny infant made a tremulous cry.
[ترجمه ترگمان] کودک کوچک گریه را سر داد
[ترجمه گوگل] نوزاد کوچک، گریه ای بی نظیر می کرد
- He managed a tremulous signature on the hospital consent forms.
[ترجمه ترگمان] او امضای لرزانی را روی فرم های موافقت بیمارستان مدیریت کرد
[ترجمه گوگل] او یک امضا بی رحمانه در فرم های رضایت بیمارستان را مدیریت کرد

• characterized by trembling, quivering, frightened
a tremulous voice or smile is unsteady; a literary word.

مترادف و متضاد

بیمناک (صفت)
abhorrent, anxious, apprehensive, careful, fearful, tremulous, umbrageous

ترسان (صفت)
fearful, tremulous, afraid, scarey, scary, tremulant, trepid

لرزنده (صفت)
tremulous, shaky, vibratile

مرتعش (صفت)
tremulous, tremulant, vibratile, vibrant, quavery, vibrating, shuddering, trembling, shivery, trepid, tottery, trembly

لرزش دار (صفت)
tremulous, tremulant

تحریر دار (صفت)
tremulous

جملات نمونه

1. a tremulous excitement
هیجان توام با ترس

2. a tremulous handwriting
دستخط حاکی از رعشه

3. a tremulous voice
صدای لرزان

4. I opened the important letter with tremulous fingers.
[ترجمه ترگمان]نامه مهم را با انگشتان لرزان باز کردم
[ترجمه گوگل]نامه مهم را با انگشتان دست و پا زدم باز کردم

5. He watched her tremulous hand reach for the teacup.
[ترجمه ترگمان]دست لرزانش را دراز کرد تا فنجان چای را بردارد
[ترجمه گوگل]او دست و پا زدن دست خود را برای خورشید تماشا کرد

6. We waited in tremulous anticipation.
[ترجمه ترگمان]ما در انتظار منتظر ماندیم
[ترجمه گوگل]ما در پیش بینی زودگذر منتظریم

7. He was in a state of tremulous excitement.
[ترجمه ترگمان]از فرط هیجان می لرزید
[ترجمه گوگل]او در حالت هیجان بی نظیر بود

8. An airborne, tremulous brochure Proclaiming that the end is near.
[ترجمه ترگمان]یه سری بروشور لرزان که آخرش نزدیک میشه
[ترجمه گوگل]یک بروشور هوائی و بی نظیر اعلان می کند که پایان نزدیک است

9. I smile at his tremulous respect mixed with greediness.
[ترجمه ترگمان]به احترام لرزان او آمیخته با ولع لبخند می زنم
[ترجمه گوگل]من لبخند می زنم با احترام بی نظیرش با ریشخندش

10. Music plays: mysterious strings, tremulous with wonder and expectation.
[ترجمه ترگمان]موسیقی می نوازد؛ رشته های مرموز، لرزان از حیرت و انتظار
[ترجمه گوگل]موسیقی، رشته های اسرار آمیز، با تعجب و انتظار، لرزید

11. Against my tremulous hands while loose the string.
[ترجمه ترگمان]در حالی که نخ می لرزید، در مقابل دست های لرزان من
[ترجمه گوگل]در برابر دست های مزاحم من در حالی که رشته را سست می کنید

12. The old man's voice had become at once tremulous.
[ترجمه ترگمان]صدای پیرمرد بی درنگ به لرزه افتاد
[ترجمه گوگل]صدای پیرمرد بلافاصله بی قرار بود

13. I saw her just once. A tremulous shadow of my yesterdays still lingers.
[ترجمه ترگمان]فقط یه بار دیدمش سایه لرزان دیروز من هنوز باقی است
[ترجمه گوگل]من فقط یک بار دیدم سایه ای پر از گذشته من هنوز ادامه دارد

14. His voice was too tremulous, the poise of his feelings too doubtful.
[ترجمه ترگمان]صدایش آنقدر لرزان بود و احساس احساساتش نسبت به او مشکوک بود
[ترجمه گوگل]صدای او خیلی بیخوابی بود، احساساتش خیلی تردید داشت

a tremulous handwriting

دستخط حاکی از رعشه


a tremulous voice

صدای لرزان


a tremulous excitement

هیجان توأم با ترس


پیشنهاد کاربران

هر چیزی که توام با لرز باشه، میتونه صدا باشه، احساسات باشه، حوادث طبیعی باشه، ابر باشه و. . .


کلمات دیگر: