کلمه جو
صفحه اصلی

doctrinaire


معنی : اصولی
معانی دیگر : متعصب، جزمی، تعصب آمیز، غیر عملی، نظری، مکتبی، عقیدتی، انگارگانی، کسیکه نظریات واصول خود را بدون توجه به مقتضیات میخواهد اجرا کند

انگلیسی به فارسی

کسی که نظریات و اصول خود را بدون توجه به مقتضیات می‌خواهد اجرا کند، اصولی


آموزگار، اصولی


انگلیسی به انگلیسی

• impractical theorist, theorist who does not consider practical matters when applying his theories
fanatical, dogmatic; impractical
someone who is doctrinaire accepts particular theories or principles without considering arguments against them; a formal word.

مترادف و متضاد

اصولی (صفت)
material, doctrinaire, principled, normative, systematic

dogmatic, opinionated


Synonyms: authoritarian, authoritative, biased, bigoted, bullheaded, dictative, dictatorial, dogged, fanatical, impractical, inflexible, insistent, magisterial, mulish, obstinate, one-sided, pertinacious, pigheaded, rigid, speculative, stiff-necked, stubborn, unrealistic


Antonyms: amenable, flexible, manageable, obedient, submissive


جملات نمونه

1. The party followed an increasingly doctrinaire course.
[ترجمه ترگمان]این حزب مسیری جدید را دنبال کرد
[ترجمه گوگل]حزب پس از دوره ای به طور فزاینده ای دفاعی پیگیری کرد

2. Don't be so doctrinaire about things.
[ترجمه ترگمان]این قدر نگران نباش
[ترجمه گوگل]در مورد چیزها خیلی جدی نباشید

3. He is firm but not doctrinaire.
[ترجمه ترگمان]استوار است، اما doctrinaire نیست
[ترجمه گوگل]او قوی است، اما معتبر نیست

4. Doctrinaire denial of a generational injustice does no justice either to the truth or to the victims.
[ترجمه ترگمان]انکار ظلم نسلی به حقیقت و یا به قربانیان حق ندارد
[ترجمه گوگل]انکار عدالت اداری از یک بی عدالتی نسبی هیچ عددی را به حقیقت یا قربانی نمی دهد

5. There is nothing doctrinaire about our approach to the matter.
[ترجمه ترگمان]هیچ nothing در مورد روش ما به این موضوع وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در مورد رویکرد ما به این موضوع هیچ نظری وجود ندارد

6. Furthermore democratic socialism was feared and detested by doctrinaire Marxists because it offered planning in conjunction with freedom.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، سوسیالیسم دموکرات نیز از آن وحشت داشت و از مارکسیست های doctrinaire نفرت داشت، زیرا پیشنهاد می کرد که در ارتباط با آزادی عمل کند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، سوسیالیسم دموکراتیک از طرف مارکسیست های معتبر به دلیل ترس و وحشت از برنامه ریزی همراه با آزادی مورد تهدید قرار گرفت

7. The schedule seemed doctrinaire on paper, as Communist theories do, but its key in practice was flexibility.
[ترجمه ترگمان]برنامه به نظر doctrinaire روی کاغذ آمد، همانطور که نظریه های کمونیست این کار را انجام دادند، اما کلید آن در عمل انعطاف پذیری بود
[ترجمه گوگل]این برنامه به عنوان نظریه های کمونیستی به نظر رسمی بر روی کاغذ ظاهر می شود، اما کلید آن در عمل انعطاف پذیری است

8. What actually happened was that a less doctrinaire magistracy put local taxes up in order to provide bread for poor families.
[ترجمه ترگمان]آنچه واقعا اتفاق افتاد این بود که دستگاه قضایی less مالیات محلی را به منظور تامین نان برای خانواده های فقیر وضع کرد
[ترجمه گوگل]آنچه واقعا اتفاق افتاد این بود که مدرک دکتری کمتر مالیات محلی را به منظور ارائه نان برای خانواده های فقیر قرار داد

9. Scalia is perhaps the most doctrinaire of the court's conservative judges.
[ترجمه ترگمان]اسکلیا احتمالا یکی از doctrinaire قضات محافظه کار دادگاه است
[ترجمه گوگل]اسکالی ممکن است بیشترین قضاوت از قضات محافظه کار دادگاه باشد

10. Hers was a brave demonstration against those whose doctrinaire divisions have caused so much confrontation, pain and death through the ages.
[ترجمه ترگمان]او یک تظاهرات شجاعانه علیه کسانی بود که اختلافات بر سر آن ها باعث رویارویی، درد و مرگ در طول سالیان شده است
[ترجمه گوگل]آن ها یک تظاهرات شجاعانه علیه کسانی بودند که تقسیمات آموزنده باعث شده بود که در طول سنین، مقابله، درد و مرگ زیاد شود

11. In any case they did not inherit the doctrinaire restrictions of their elders.
[ترجمه ترگمان]در هر صورت آن ها محدودیت های doctrinaire ریش سفیدان خود را به ارث نمی بردند
[ترجمه گوگل]در هر صورت آنها محدودیت های قانونی بزرگان خود را به ارث نمی برند

12. The revolutionary intelligentsia seemed doomed to doctrinaire squabbles over increasingly irrelevant issues.
[ترجمه ترگمان]روشنفکران انقلابی به نظر می رسید که درگیر جر و بحث های مربوط به مسائل بی ربط هستند
[ترجمه گوگل]روشنفکران انقلابی نسبت به مسائل فزایندهای بی معنی محکوم به فتنه انگیزی شدند

13. The world needs a less doctrinaire approach to foreign capital flows.
[ترجمه ترگمان]جهان به یک رویکرد doctrinaire نسبت به جریان های سرمایه خارجی نیاز دارد
[ترجمه گوگل]جهان نیاز به رویکرد ضعیفتری نسبت به جریان سرمایه خارجی دارد

14. He didn't get on at graduate school at Harvard, finding it pretentious and doctrinaire.
[ترجمه ترگمان]او در دانشگاه هاروارد به مدرسه فارغ التحصیل نشد و آن را پرمدعا و doctrinaire یافت
[ترجمه گوگل]او در دانشکده فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد دست نیافت، و آن را متقاعد کننده و آموزنده دانست

پیشنهاد کاربران

اصول گرا

یکی از افراد مشروطه طلبان فرانسه بعد از ۱۸۱۵ که می خواستند قدرت و آزادی یعنی سلطنت و حکومت ملی را با هم تلفیق کنند، کسی که بدون توجه به جنبه های علمی امری بطور فرضی می خواهد مسائل را حل کند.


کلمات دیگر: