کلمه جو
صفحه اصلی

sideways


معنی : یک وری
معانی دیگر : از یک طرف، از یک سوی، یکسویه، یک طرفه، از پهلو، یک بری

انگلیسی به فارسی

از پهلو ،یک بری


سمت چپ، یک وری


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
عبارات: look at someone sideways
• : تعریف: from, to, or toward the side.

- Place the table sideways.
[ترجمه ترگمان] میز را کنار بگذار
[ترجمه گوگل] جدول را به سمت کنار قرار دهید
صفت ( adjective )
مشتقات: sidewise (adj.), sidewise (adv.)
(1) تعریف: moving, facing, or angled toward one side.
مشابه: side

(2) تعریف: indirect.

- He gave her a sideways look.
[ترجمه ترگمان] یک نگاه زیرچشمی به او انداخت
[ترجمه گوگل] او به سمت او نگاه کرد

• slanting toward one side; moving toward one side; facing one side; indirect, elusive
with one side forward; from the side; to the side; obliquely, diagonally; with a deceitful look, with a disparaging look
sideways means from or to the side of something or someone.

مترادف و متضاد

یک وری (قید)
sidelong, sideling, sideways, slantways, slantwise

to the edge, exteriority


Synonyms: alongside, aside, aslant, aslope, athwart, broadside, crabwise, edgeways, indirectly, laterally, obliquely, side by side, sidelong, sidewards, slanting, slantingly, slantwise, sloping, to the side


جملات نمونه

1. The truck skidded sideways across the road.
[ترجمه ترگمان]کامیون کنار جاده متوقف شد
[ترجمه گوگل]کامیون به طرف در جاده حرکت کرد

2. We turned the table sideways to get it into the room.
[ترجمه ترگمان]ما میز را کنار زدیم تا آن را به داخل اتاق ببریم
[ترجمه گوگل]ما میز را به سمت کنار گذاشتیم تا آن را به اتاق برسانیم

3. He looked sideways at me in the meeting.
[ترجمه ترگمان]او در جلسه به من نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در جلسه به سمت من نگاه کرد

4. A strong gust of wind blew the car sideways into the ditch.
[ترجمه ترگمان]باد شدیدی وزید و اتومبیل را از پهلو به داخل گودال راند
[ترجمه گوگل]سقوط شدید باد، ماشین را به سمت گودال سوار کرد

5. The car slid sideways, its rear wheels spinning .
[ترجمه ترگمان]اتومبیل از پهلو به حرکت درآمد و چرخ های عقب ماشین چرخیدند
[ترجمه گوگل]ماشین به سمت جلو حرکت کرد، چرخ های عقب آن چرخید

6. That flu really knocked me sideways.
[ترجمه ترگمان]اون سرماخوردگی منو از پهلو به زمین انداخت
[ترجمه گوگل]این آنفولانزا واقعا به من زده

7. The bus slewed sideways.
[ترجمه ترگمان]اتوبوس به طرف چپ چرخید
[ترجمه گوگل]اتوبوس به سمت چپ حرکت می کند

8. The sofa will only go through the door sideways.
[ترجمه ترگمان]کاناپه فقط از کنار در رد میشه
[ترجمه گوگل]مبل تنها از طریق درب به سمت پایین حرکت می کند

9. The boy gave the girl a sideways look.
[ترجمه ترگمان]پسر یک نگاه زیرچشمی به دختر انداخت
[ترجمه گوگل]پسر این دختر را به سمت چپ نگاه کرد

10. She darted a sly sideways glance at Bramwell.
[ترجمه ترگمان]با یک نگاه زیرچشمی به Bramwell نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او یک نگاه بی رحمانه به سمت برامول کرد

11. She shot him a sideways glance.
[ترجمه ترگمان]نگاهی زیرچشمی به او انداخت
[ترجمه گوگل]او یک نگاه به سمت چپ را شل کرد

12. She slid him a sideways glance.
[ترجمه ترگمان]او یک نگاه زیرچشمی به او انداخت
[ترجمه گوگل]او یک نگاه به سمت چپش را کشید

13. He has been moved sideways .
[ترجمه ترگمان] اون از پهلو حرکت کرده
[ترجمه گوگل]او به سمت چپ حرکت کرده است

14. The truck lurched sideways.
[ترجمه ترگمان]کامیون از پهلو خم شد
[ترجمه گوگل]کامیون به سمت جلو حرکت کرد

پیشنهاد کاربران

اطراف


پهلو

E. g. Her new job is just a sideways move


کلمات دیگر: