همانا، حتما، بی گمان، قطعا
for sure
همانا، حتما، بی گمان، قطعا
انگلیسی به انگلیسی
• without a doubt, definitely; certainly
جملات نمونه
1. We cannot say for sure what will happen.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم مطمئن باشیم که چه اتفاقی خواهد افتاد
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم مطمئن بگوییم چه اتفاقی خواهد افتاد
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم مطمئن بگوییم چه اتفاقی خواهد افتاد
2. I know for sure that I won't be able to go to the party.
[ترجمه ترگمان]مطمئن هستم که نمی توانم به مهمانی بروم
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که نمی توانم به حزب بروم
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که نمی توانم به حزب بروم
3. She's prone to exaggerate, that's for sure.
[ترجمه ترگمان]اون داره اغراق می کنه، به خاطر این که مطمئنم
[ترجمه گوگل]او مستعد اغراق است، این برای اطمینان است
[ترجمه گوگل]او مستعد اغراق است، این برای اطمینان است
4. One thing's for sure, we'll never be able to move this furniture on our own.
[ترجمه ترگمان]یک چیز برای اطمینان، ما هرگز قادر نخواهیم بود که این اسباب و اثاثیه را خودمان به کار ببریم
[ترجمه گوگل]یک چیز برای اطمینان، ما هرگز نمی توانیم این مبلمان را به خودمان منتقل کنیم
[ترجمه گوگل]یک چیز برای اطمینان، ما هرگز نمی توانیم این مبلمان را به خودمان منتقل کنیم
5. No one knows for sure what happened.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی داند چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه گوگل]هیچکس نمی داند چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه گوگل]هیچکس نمی داند چه اتفاقی افتاده است
6. The fighting was over for sure.
[ترجمه ترگمان]مبارزه برای اطمینان کامل شده بود
[ترجمه گوگل]مبارزه برای مطمئن بود
[ترجمه گوگل]مبارزه برای مطمئن بود
7. That is for sure.
[ترجمه A.A] قطعا همینطوره / همینطوره که شما میفرمایید
[ترجمه ترگمان]این برای اطمینان است[ترجمه گوگل]این برای اطمینان است
8. One thing's for sure, Astbury's vocal style hasn't changed much over the years.
[ترجمه ترگمان]یک چیز برای اطمینان، سبک vocal بیش از سال ها تغییر نکرده است
[ترجمه گوگل]مطمئنا یکی از چیزهاست، سبک آوازی آستبیوی در طول سالها تغییر نکرده است
[ترجمه گوگل]مطمئنا یکی از چیزهاست، سبک آوازی آستبیوی در طول سالها تغییر نکرده است
9. One thing's for sure - once the baby's born, your lives will never be the same again.
[ترجمه ترگمان]یک چیز برای اطمینان - زمانی که بچه به دنیا امده، زندگی تو دیگر مثل سابق نخواهد بود
[ترجمه گوگل]یک چیز برای اطمینان - زمانی که نوزاد متولد شود، زندگی شما هرگز دوباره یکسان نخواهد بود
[ترجمه گوگل]یک چیز برای اطمینان - زمانی که نوزاد متولد شود، زندگی شما هرگز دوباره یکسان نخواهد بود
10. I don't know for sure.
[ترجمه ترگمان]مطمئن نیستم
[ترجمه گوگل]من مطمئن نیستم
[ترجمه گوگل]من مطمئن نیستم
11. No one knows for sure why adolescence is unique to humans.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی داند که چرا بلوغ نسبت به انسان ها منحصر به فرد است
[ترجمه گوگل]هیچکس نمی داند که چرا نوجوانی برای انسان ها منحصر به فرد است
[ترجمه گوگل]هیچکس نمی داند که چرا نوجوانی برای انسان ها منحصر به فرد است
12. That first test question was a gimme, for sure.
[ترجمه ترگمان]اولین سوال جواب این بود: البته
[ترجمه گوگل]این اولین پرسش تستی بود که مطمئنا
[ترجمه گوگل]این اولین پرسش تستی بود که مطمئنا
13. I know for sure that. . .
[ترجمه ترگمان] مطمئنم که مطمئنم
[ترجمه گوگل]من مطمئنم که می دانم
[ترجمه گوگل]من مطمئنم که می دانم
14. No one knows for sure what really happened.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی دونه واقعا چه اتفاقی افتاده
[ترجمه گوگل]هیچکس نمی داند چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه گوگل]هیچکس نمی داند چه اتفاقی افتاده است
15. No one knows for sure.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس مطمئن نیست
[ترجمه گوگل]هیچکس به طور قطع نمی داند
[ترجمه گوگل]هیچکس به طور قطع نمی داند
پیشنهاد کاربران
حتما - بدون شک
مطمانا"
به قطعیت، قطعِ به یقین، واقعا
یقینا"
مطمئنا
1بعد از افعال تو بی ( صفت ) :حتمی
2بعد از افعال دگر :به طور حتم
فقط یک اصطلاح هم هست که صرفا معنی همین بطور حتم رو میده
That is for sure
2بعد از افعال دگر :به طور حتم
فقط یک اصطلاح هم هست که صرفا معنی همین بطور حتم رو میده
That is for sure
صد در صد
Certainly
مطمئناً
مطمئناً
?? Would you come on in and roast both of us
I'd definitely join in, thats for sure
یعنی صد البته - معلومه
I'd definitely join in, thats for sure
یعنی صد البته - معلومه
به طور قطع
به قطع یقین
به طور حتمی / صد در صدی
یه جاهایی "واقعا" معادلش میشه.
rings a bell for sure. but not placing him.
نوک زبونمه واقعا. ولی نمی تونم بجا بیارمش.
rings a bell نوک زبون بودن، درآستانه بخاطر آوردن بودن
placing بجا آوردن، در شغل و جایگاه مستقر کردن، جاگذاری کردن
rings a bell for sure. but not placing him.
نوک زبونمه واقعا. ولی نمی تونم بجا بیارمش.
rings a bell نوک زبون بودن، درآستانه بخاطر آوردن بودن
placing بجا آوردن، در شغل و جایگاه مستقر کردن، جاگذاری کردن
چَشم
کلمات دیگر: