فرجه، ارفاق، فرصت برتری، فرصت برتری a head start program for slum children برنامهی جبران عقبافتادگی برای کودکان کوخنشین those who receive a college education will have a head start over others آنان که از آموزش دانشگاهی برخوردارند از دیگران جلو خواهند بود، ورزش : امتیاز در شروع
head start
فرجه، ارفاق، فرصت برتری، فرصت برتری a head start program for slum children برنامهی جبران عقبافتادگی برای کودکان کوخنشین those who receive a college education will have a head start over others آنان که از آموزش دانشگاهی برخوردارند از دیگران جلو خواهند بود، ورزش : امتیاز در شروع
انگلیسی به فارسی
فرجه، ارفاق، فرصت برتری
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: an advantage, such as an early start, in a race or any other activity.
• مشابه: start
• مشابه: start
• advantage gained or given early
if you have a head start on other people, you have an advantage over them in a competition or race.
if you have a head start on other people, you have an advantage over them in a competition or race.
مترادف و متضاد
advantage of early start
Synonyms: first crack, running start
جملات نمونه
1. A good education gives your child a head start in life.
[ترجمه ناهید] تحصیلات خوب یک پوئن مثبت برای کودک در زندگی است
[ترجمه ترگمان]تحصیلات خوب باعث می شود که کودک شروع به زندگی کند[ترجمه گوگل]یک آموزش خوب به فرزند شما اجازه می دهد تا زندگی خود را آغاز کند
2. Give your children a head start by sending them to nursery school.
[ترجمه Tabrizi] با فرستادن بچه هاتون به مهد کودک اونها رو ( از بقیه بچه ها ) جلو بندازید.
[ترجمه ترگمان]با فرستادن آن ها به مدرسه کودکان یک سر را به کودکان خود بدهید[ترجمه گوگل]کودکان خود را با ارسال آنها به مدرسه مهد کودک شروع کنید
3. Being able to speak French gave her a head start over the other candidates.
[ترجمه ترگمان]فرانسه قادر به صحبت کردن با فرانسه سر راه سایر نامزدها قرار گرفت
[ترجمه گوگل]توانایی صحبت کردن در فرانسه به او سر بزنید تا نامزد دیگری شود
[ترجمه گوگل]توانایی صحبت کردن در فرانسه به او سر بزنید تا نامزد دیگری شود
4. Being already able to read gave her a head start over the other pupils.
[ترجمه ترگمان]چون دیگر قادر به خواندن نبود، سرش را از روی شاگردان دیگر تکان داد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر قادر به خواندن به او سر شروع به بیش از دانش آموزان دیگر
[ترجمه گوگل]در حال حاضر قادر به خواندن به او سر شروع به بیش از دانش آموزان دیگر
5. You've got a head start over/on others trying to get the job because you've got relevant work experience.
[ترجمه ترگمان]شما شروع به کار بر روی دیگران کرده اید و سعی دارید این شغل را به دست آورید، زیرا تجربه کاری مرتبط با آن ها دارید
[ترجمه گوگل]شما برای شروع کار بیش از دیگران تلاش می کنید زیرا شما تجربه کاری مناسب را دارید
[ترجمه گوگل]شما برای شروع کار بیش از دیگران تلاش می کنید زیرا شما تجربه کاری مناسب را دارید
6. A new Early Head Start program, designed around new research on early brain development, targets children from infancy to
[ترجمه ترگمان]یک برنامه شروع تازه کار، که پیرامون تحقیقات جدید در زمینه توسعه اولیه مغز طراحی شده است، کودکان را از کودکی هدف قرار می دهد
[ترجمه گوگل]یک برنامه جدید Early Head Start که در اطراف تحقیقات جدید در زمینه توسعه اولیه مغز طراحی شده است، کودکان را از ابتدای تولد به نوزادان هدایت می کند
[ترجمه گوگل]یک برنامه جدید Early Head Start که در اطراف تحقیقات جدید در زمینه توسعه اولیه مغز طراحی شده است، کودکان را از ابتدای تولد به نوزادان هدایت می کند
7. He'd given me a head start in my inquiries.
[ترجمه ترگمان]او سرم را تکان داد و شروع به پرس و جو کرد
[ترجمه گوگل]او در تحقیقات من یک سر به من داد
[ترجمه گوگل]او در تحقیقات من یک سر به من داد
8. He had a head start, in that he was already a self-made eccentric.
[ترجمه ترگمان]او سرش را بلند کرده بود، به طوری که خودش هم آدم غیر عادی و غریبی بود
[ترجمه گوگل]او سر شروع به کار کرد، در حالیکه او در حال حاضر یک غول پیکر خود ساخته است
[ترجمه گوگل]او سر شروع به کار کرد، در حالیکه او در حال حاضر یک غول پیکر خود ساخته است
9. But we still spend enough to provide Head Start to only a third of all poor children.
[ترجمه ترگمان]اما ما هنوز به اندازه کافی پول خرج می کنیم تا تنها یک سوم از همه کودکان فقیر را در اختیار قرار دهیم
[ترجمه گوگل]اما ما هنوز هم به اندازه کافی برای ارائه سر شروع به تنها یک سوم از همه کودکان فقیر صرف می کنیم
[ترجمه گوگل]اما ما هنوز هم به اندازه کافی برای ارائه سر شروع به تنها یک سوم از همه کودکان فقیر صرف می کنیم
10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
11. Do not try to give yourself a head start by dieting earlier than you should.
[ترجمه ترگمان]سعی نکنید کمی زودتر از آنچه که باید از آن استفاده کنید
[ترجمه گوگل]سعی نکنید که قبل از اینکه رژیم بگیرید، شروع به سر خود کنید
[ترجمه گوگل]سعی نکنید که قبل از اینکه رژیم بگیرید، شروع به سر خود کنید
12. The federal government finances the popular Head Start program nationwide for poor 3-and 4-year-olds.
[ترجمه ترگمان]دولت فدرال برنامه شروع عمومی را برای کودکان ۳ و ۴ ساله فقیر تامین مالی می کند
[ترجمه گوگل]دولت فدرال برنامه محبوب سران کشور را برای فقرا 3 تا 4 ساله تامین می کند
[ترجمه گوگل]دولت فدرال برنامه محبوب سران کشور را برای فقرا 3 تا 4 ساله تامین می کند
13. New York Head Start programs also were squeaking by, but funding could dry up by the end of January.
[ترجمه ترگمان]برنامه های شروع رئیس نیویورک نیز با صدا بلند می شوند، اما بودجه تا پایان ژانویه ممکن است خشک شود
[ترجمه گوگل]برنامه های Head Start Heads نیویورک نیز از آن استفاده می کردند، اما بودجه می تواند تا پایان ژانویه کاهش یابد
[ترجمه گوگل]برنامه های Head Start Heads نیویورک نیز از آن استفاده می کردند، اما بودجه می تواند تا پایان ژانویه کاهش یابد
14. So give her a head start.
[ترجمه ترگمان] پس یه شروع بهش کن
[ترجمه گوگل]بنابراین او را سر شروع کنید
[ترجمه گوگل]بنابراین او را سر شروع کنید
15. Second, it gets a head start on the crowd control that the rest of the service will require.
[ترجمه ترگمان]دوم اینکه، یک سری از کنترل جمعیت شروع می شود که بقیه سرویس نیازمند آن هستند
[ترجمه گوگل]دوم، آن را می شود شروع به سر در کنترل جمعیت که بقیه خدمات نیاز است
[ترجمه گوگل]دوم، آن را می شود شروع به سر در کنترل جمعیت که بقیه خدمات نیاز است
a head-start program for slum children
برنامهی جبران عقبافتادگی برای کودکان کوخهنشین
Those who receive a college education will have a head start over others.
آنان که از آموزش دانشگاهی برخوردارند، از دیگران جلو خواهند بود.
پیشنهاد کاربران
Headstarterیعنی سر شروع یا شروع کننده
مزیت
ترفیع
پیش افتادن
امتیاز. برتری. مزیت
پوئن مثبت
برتری داشتن
پوین مثبت
برتری
رجحان
برتری
رجحان
to start before other contestants in a sport.
an early start that results in an advantage.
an initial advantage in a competitive situation.
an early start that results in an advantage.
an initial advantage in a competitive situation.
نقطه شروع
مزیت اولیه
I will head start my exam
معنی ان این است
من میخوام یه کله امتحانو شروع کنم
مثلا طرف میگه من یه کله رفتم مشهد
خیلی از اصطلاح ها را ما استفاده میکنیم ولی از کلامتی که استفاده شده در آن توجهی نمیکنیم
مثلا میگیم لباسه بهت نمیاد
معنی ان این است
من میخوام یه کله امتحانو شروع کنم
مثلا طرف میگه من یه کله رفتم مشهد
خیلی از اصطلاح ها را ما استفاده میکنیم ولی از کلامتی که استفاده شده در آن توجهی نمیکنیم
مثلا میگیم لباسه بهت نمیاد
کنایه از : یک سر و گردن بالاتر بودن ( مزیت یا برتری داشتن )
an advantage granted or achieved at the beginning of a race, a chase, or a competition a
مزیت یا برتری اعطا شده یا کسب شده در ابتدای یک مسابقه یا رقابت
مزیت یا برتری اعطا شده یا کسب شده در ابتدای یک مسابقه یا رقابت
شروع خوبی را رقم زدن
give a head - start
give a head - start
کلمات دیگر: