کلمه جو
صفحه اصلی

thrive


معنی : پیشرفت کردن، موفق شدن، رونق یافتن، کامیاب شدن
معانی دیگر : رونق داشتن، (بازار چیزی) گرفتن، گل کردن، شکوفا شدن، پر رونق بودن، (سریع) رشد کردن، بالیدن، رستن، نمو کردن، برومند شدن، (آب و هوا یا شرایط و غیره) به کسی ساختن

انگلیسی به فارسی

پیشرفت کردن، رونق یافتن، کامیاب شدن


رشد کردن، رونق یافتن، موفق شدن، پیشرفت کردن، کامیاب شدن


انگلیسی به انگلیسی

Simple Past: throve, Past Participle: thriven


فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: thrives, thriving, thrived, thriven, throve
مشتقات: thriving (adj.), thrivingly (adv.)
(1) تعریف: to progress well or succeed; prosper.
مترادف: boom, flourish, prosper
متضاد: languish
مشابه: advance, burgeon, progress, succeed

(2) تعریف: to grow vigorously or stay healthy.
مترادف: burgeon, flourish
متضاد: decline, fade, languish, wilt, wither
مشابه: bloom, blossom, grow, wax

- He thrives on a diet of vegetables.
[ترجمه ترگمان] او از رژیم غذایی سبزیجات لذت می برد
[ترجمه گوگل] او در رژیم غذایی سبزیجات رشد می کند
- This plant thrives in a dry climate.
[ترجمه ترگمان] این گیاه در آب و هوای خشک رشد می کند
[ترجمه گوگل] این گیاه در آب و هوای خشک رشد می کند

• prosper, flourish, succeed
when people or things thrive, they are healthy, happy, or successful.

مترادف و متضاد

پیشرفت کردن (فعل)
progress, improve, further, march, go forward, buck up, prosper, thrive

موفق شدن (فعل)
get on, prosper, do well, succeed, get rich, make good, make out, thrive, make it

رونق یافتن (فعل)
prosper, thrive

کامیاب شدن (فعل)
prosper, succeed, thrive

do well


Synonyms: advance, arrive, batten, bear fruit, bloom, blossom, boom, burgeon, develop, flourish, get ahead, get fat, get on, get places, get there, grow, grow rich, increase, make a go, mushroom, progress, prosper, radiate, rise, score, shine, shoot up, succeed, turn out well, wax


Antonyms: decline, fail, languish, lose


جملات نمونه

1. goats thrive in mountainous areas
بز در جاهای کوهستانی خوب پرورش می یابد.

2. be modest especially when you thrive
فروتن باش به ویژه هنگام کامیابی.

3. He that will thrive must rise at five.
[ترجمه فهیمه] کسی که میخواهد کامیاب شود، باید ساعت پنج صبح بیدار شود
[ترجمه moso] سحرخیز باش تا کامروا شوی
[ترجمه ترگمان]او که رشد خواهد کرد باید در ساعت پنج افزایش یابد
[ترجمه گوگل]او که رشد خواهد کرد باید پنج برابر شود

4. A man can never thrive who had a wasteful wife.
[ترجمه سحر] مردی که زن ولخرج داره هرگز نمی تونه رشد کنه
[ترجمه ترگمان]یک مرد هرگز نمی تواند رشد کند که زن wasteful
[ترجمه گوگل]یک مرد هرگز نمیتواند رشد کند که همسر بیچاره داشته باشد

5. Ill weeds are sure to thrive.
[ترجمه ترگمان]حتم دارم که علف های هرز رشد می کنند
[ترجمه گوگل]علف های هرز رشد می کنند

6. A business cannot thrive without investment.
[ترجمه ترگمان]یک کسب وکار نمی تواند بدون سرمایه گذاری دوام بیاورد
[ترجمه گوگل]یک کسب و کار بدون سرمایه گذاری نمی تواند رشد کند

7. I believe that your business will thrive more this year.
[ترجمه ترگمان]من معتقدم که کسب وکار شما امسال بیشتر خواهد شد
[ترجمه گوگل]من معتقدم که کسب و کار شما در سال جاری رشد بیشتری خواهد داشت

8. Today his company continues to thrive.
[ترجمه ترگمان]امروزه این شرکت همچنان زنده است
[ترجمه گوگل]امروزه شرکتش همچنان رشد می کند

9. She seems to thrive on stress.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که او در استرس زندگی می کند
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد در استرس رشد کند

10. These animals rarely thrive in captivity.
[ترجمه ترگمان]این حیوانات به ندرت در اسارت رشد می کنند
[ترجمه گوگل]این حیوانات به ندرت در اسارت رشد می کنند

11. Flowers will not thrive without sunshine.
[ترجمه ترگمان]گل ها بدون آفتاب دوام نخواهند آورد
[ترجمه گوگل]گلها بدون آفتاب رشد نخواهند کرد

12. These animals thrive on the leaves of certain trees.
[ترجمه ترگمان]این حیوانات در برگ های درختان خاصی رشد می کنند
[ترجمه گوگل]این حیوانات بر روی برگ های درختان خاص رشد می کنند

13. He that by the plough would thrive himself must either hold or drive.
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسید که خود گاو آهن نیز باید خود را سرپا نگه دارد و یا به راه خود ادامه دهد
[ترجمه گوگل]او که بوسیله شخم زدن می تواند خود را پرورش دهد، باید نگه داشته شود یا رانندگی کند

14. New businesses thrive in this area.
[ترجمه ترگمان]تجارت های جدید در این منطقه رشد می کنند
[ترجمه گوگل]کسب و کارهای جدید در این منطقه رشد می کنند

15. Many people thrive on a stressful lifestyle.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم در سبک زندگی پر استرس زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در زندگی سبک زندگی استرس زا زندگی می کنند

The country's economy is thriving.

اقتصاد کشور در حال شکوفایی است.


His business is thriving.

کاسبی او گرفته است.


Goats thrive in mountainous areas.

بز در جاهای کوهستانی خوب پرورش می‌یابد.


پیشنهاد کاربران

موفق شدن. کامیاب شدن

Improve پیشرفت

رونق گرفتن

رشد کردن

رشد یا پرورش مناسب ( برای کودکان حیوانات گیاهان )

شکوفا شدن

بالیدن

۱ - رشد کردن، بالیدن، grow, succeed
۲ - لذت بردن، خوششون میاد
Men thrive on the sophistication, experience, and knowledge an older woman brings to the
. relationship



1 - رشد کردن

. Today his company continues to thrive
امروز شرکت او به رشد خود ادامه می دهد.
. Lavender thrives in poor soil
اسطوخودوس در خاک ضعیف رشد می کند.

2 - موفق عمل کردن

. Many people thrive on a stressful lifestyle
بسیاری از افراد در یک سبک زندگی پر استرس موفق عمل می کنند.

. Creative people are usually very determined and thrive on overcoming obstacles
افراد خلاق معمولاً بسیار مصمم هستند و در عبور از موانع موفق عمل می کنند.

رونق داشتن
Companies need to keep to deadlines if they are to survive and thrive

1 - رشد وکامیابی
2 - رشد وشکوفایی


thrive ( verb ) = burgeon ( verb )
به معناهای: رونق گرفتن، شکوفا شدن، ترقی کردن

پیشرفت کردن، توسعه یافتن
EXAMPLE
Criminals thrive on the indulgence of societies
مجرم ها با بخشش جامعه توسعه پیدا میکنند

حال بهتر داشتن


کلمات دیگر: