کلمه جو
صفحه اصلی

chauffeur


معنی : شوفر، راننده ماشین، رانندگی کردن
معانی دیگر : کسی که شغل او رانندگی است

انگلیسی به فارسی

راننده ماشین، شوفر، رانندگی کردن


راننده، شوفر، راننده ماشین، رانندگی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one employed to drive an automobile.
مشابه: driver

- He gave instructions to the chauffeur to pick him up in two hours.
[ترجمه ترگمان] به راننده دستور داد تا دو ساعت دیگر او را بیدار کند
[ترجمه گوگل] او به راننده دستور داد تا او را در دو ساعت انتخاب کند
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: chauffeurs, chauffeuring, chauffeured
• : تعریف: to drive or be employed as a chauffeur.

- He chauffeurs the children to school every morning.
[ترجمه ترگمان] اون می تونست هر روز صبح بچه ها رو به مدرسه برسونه
[ترجمه گوگل] او هر روز صبح کودکان را به مدرسه هدایت می کند
- She chauffeurs on the weekends.
[ترجمه ترگمان] او در تعطیلات آخر هفته کار می کند
[ترجمه گوگل] او در تعطیلات آخر هفته شوت می زند

• driver of a private motor car
work as the driver of a private vehicle; transport persons in a vehicle
a chauffeur is a person whose job is to drive and look after another person's car.
if you chauffeur someone somewhere, you drive them there in a car, usually as part of your job.

مترادف و متضاد

شوفر (اسم)
chauffeur, driver

راننده ماشین (اسم)
chauffeur

رانندگی کردن (فعل)
chauffeur

driver


Synonyms: licensed operator, cabdriver


جملات نمونه

1. The chauffeur drove them straight to the theatre.
[ترجمه ترگمان]راننده آن ها را مستقیما به تئاتر برد
[ترجمه گوگل]راننده آنها را مستقیما به تئاتر برد

2. His former chauffeur is claiming unfair dismissal on the grounds of racial discrimination.
[ترجمه ترگمان]راننده سابق او ادعا می کند که به دلیل تبعیض نژادی اخراج ناعادلانه ای را ادعا می کند
[ترجمه گوگل]راننده سابقش ادعا می کند اخراج ناعادلانه بر اساس تبعیض نژادی

3. In one driveway a chauffeur wearing rubber boots was hosing down a limousine.
[ترجمه ترگمان]در یک راه ماشین رو، راننده ای که چکمه های لاستیکی پوشیده بود روی یک لیموزین دراز کشیده بود
[ترجمه گوگل]در یک درایو، یک چکوز که با چکمه های لاستیکی پوشیدنی بود، یک ماشین لیموزین را خاموش کرد

4. The chauffeur turned the sedan about.
[ترجمه ترگمان]راننده اتومبیل را به اطراف چرخاند
[ترجمه گوگل]راننده خودرو در مورد سدان را تغییر داد

5. The chauffeur got out to crank the motor.
[ترجمه ترگمان]راننده از ماشین پیاده شد تا موتور را روشن کند
[ترجمه گوگل]راننده راننده موتور را خم کرد

6. His chauffeur misread his route and took a wrong turning.
[ترجمه ترگمان]راننده اش از مسیرش منحرف شد و اشتباه کرد
[ترجمه گوگل]راننده او مسیر خود را اشتباه گرفته و چرخش اشتباه انجام داده است

7. A uniformed chauffeur stared straight ahead.
[ترجمه ترگمان]راننده اونیفورم پوش مستقیم به جلو خیره شد
[ترجمه گوگل]یک راننده ی یکنواخت مستقیم نگاه کرد

8. He's volunteered his services as a chauffeur.
[ترجمه ترگمان]اون به عنوان راننده داوطلب شد
[ترجمه گوگل]او خدمات خود را به عنوان یک راننده داوطلب کرده است

9. I volunteered to act as chauffeur.
[ترجمه ترگمان]من داوطلب شدم که نقش راننده رو بازی کنم
[ترجمه گوگل]من داوطلب شدم که به عنوان شاهکار عمل کنم

10. He wrested the suitcase from the chauffeur.
[ترجمه ترگمان]چمدان را از راننده بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او چمدان را از راننده برداشت

11. The limousine was driven by a chauffeur in uniform.
[ترجمه ترگمان]راننده لیموزین با یک راننده در حال رانندگی بود
[ترجمه گوگل]لیموزین توسط یک راننده خودرو در یک رانندگی رانده شد

12. Mum was cook, chauffeur, nurse, and entertainer all rolled into one.
[ترجمه ترگمان]مامان آشپز، راننده، پرستار و هنرمند در یکی از آن ها بود
[ترجمه گوگل]مامان طبخ، شاهزاده، پرستار، و سرگرم کننده همه را به یکی رول کرد

13. Or let me chauffeur your kid.
[ترجمه ترگمان] یا بذار من به بچه تو رانندگی کنم
[ترجمه گوگل]یا اجازه دهید فرزند شما را هدایت کنم

14. The chauffeur pulled the car into the forecourt in a cloud of steam and got out.
[ترجمه ترگمان]راننده اتومبیل را در ابری از بخار بیرون کشید و بیرون آمد
[ترجمه گوگل]راننده ماشین را به طرف ساحل در یک ابر بخار و خارج کرد

پیشنهاد کاربران

راننده ؛ شوفر

شوفر ( کلمه فرانسوی )

کمک راننده
کمک خلبان

to drive someone somewhere اگر فعل باشد : رساندن کسی


کلمات دیگر: