کلمه جو
صفحه اصلی

ineffable


معنی : نگفتنی، شخص غیر قابل توصیف
معانی دیگر : وصف نکردنی، غیرقابل توصیف، بر زبان نیاوردنی

انگلیسی به فارسی

شخص غیر قابل توصیف، نگفتنی


غیر قابل توصیف، شخص غیر قابل توصیف، نگفتنی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: ineffably (adv.), ineffability (n.), ineffableness (n.)
• : تعریف: beyond description; inexpressible.

- He experienced ineffable joy.
[ترجمه ترگمان] شادی وصف ناپذیری او را فرا گرفت
[ترجمه گوگل] او شادی غیر قابل بیان را تجربه کرد

• inexpressible, indescribable, undefinable; unutterable, unspeakable, unmentionable
something that is ineffable is so wonderful or great that it cannot be described in words; a formal word.

مترادف و متضاد

نگفتنی (صفت)
incommunicable, unmentionable, ineffable, irrefrangible, unutterable

شخص غیر قابل توصیف (صفت)
ineffable

too great for words


Synonyms: beyond words, celestial, divine, empyreal, empyrean, ethereal, heavenly, holy, ideal, impossible, incommunicable, incredible, indefinable, indescribable, inexpressible, nameless, sacred, spiritual, too sacred for words, transcendent, transcendental, unspeakable, untellable, unutterable


Antonyms: definable, describable, utterable


جملات نمونه

1. the ineffable beauty of hafez' beloved
زیبایی وصف ناپذیر نگار حافظ

2. the creator's ineffable name
نام بر زبان نیاوردنی آفریدگار

3. . . . you are ineffable
. . . که تو در وصف نگنجی

4. The beauty of a sunset is ineffable.
[ترجمه ترگمان]زیبایی غروب، وصف ناپذیر است
[ترجمه گوگل]زیبایی یک غروب آفتاب غم انگیز است

5. Ineffable realizations are experienced; and in fact, as we read about them, we can only be amazed.
[ترجمه ترگمان]Ineffable محقق می شوند؛ و در حقیقت، همانطور که در مورد آن ها می خوانیم، تنها می توانیم حیرت زده باشیم
[ترجمه گوگل]تحقق ناپذیری تجربه شده است؛ و در واقع، همان طور که در مورد آنها می خوانیم، می توانیم شگفت زده شویم

6. He gazed at an ineffable, agonizing radiance which only he could perceive, banishing whatever throwback emotions the brew had triggered.
[ترجمه ترگمان]او به نوری وصف ناپذیر و دردناک می نگریست که فقط از آن می توانست درک کند، و هر احساسی را که the فعال کرده بود، دفع کند
[ترجمه گوگل]او در یک تابش غیر قابل توصیف و تلخ، که فقط او می تواند درک کند، از بین بردن هر گونه احساسات پرتاب که brew منجر شده است

7. There was a spring in his step, and ineffable calmness dressing his sun-brown face.
[ترجمه ترگمان]در این میان یک بهار بود و آرامش وصف ناپذیری بر چهره آفتاب سوخته او رخت بر بسته بود
[ترجمه گوگل]در گام او بهار بود و آرامش بی نظیری که صورت خورشید و قهوه اش را پوشید

8. How is midnight baby always ineffable Jing cries to do? What should notice?
[ترجمه ترگمان]چگونه بچه نیمه شب همیشه گریه و زاری می کند؟ چه خبر؟
[ترجمه گوگل]چگونه کودک نیمه شب همیشه نامفهوم است جینگ می خواهد کاری انجام دهد؟ چه باید بکنم؟

9. Glory is ineffable splendor of His presence!
[ترجمه ترگمان]شکوه و جلال حضور او شکوه و شکوه وصف ناپذیری است!
[ترجمه گوگل]افتخار و شکوه غیر قابل توصیف حضور او است!

10. Why on my body often ineffable the erythema since its second?
[ترجمه ترگمان]چرا از آن لحظه به بعد بدن من التهاب و التهاب دارد؟
[ترجمه گوگل]چرا در بدنم اغلب اریتم از دوران پس از آن غوطه ور نیست؟

11. Actually those ineffable parts are manifested in practical use.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت آن بخش های وصف ناپذیر در کاربرد عملی آشکار می شوند
[ترجمه گوگل]در واقع این قطعات غیر قابل بیان در کاربرد عملی ظاهر می شود

12. Bill is puffing and blowing, but there is a look of 2ineffable peace and growing content on his rose pink features.
[ترجمه ترگمان]بیل به نفس نفس می افتد و باد می کند، اما یک نگاه دو حالت آرامش وصف ناپذیر و محتوای رو به رشد بر روی چهره گل سرخ رنگش دیده می شود
[ترجمه گوگل]بیل پف کردن و دمیدن است، اما نگاهی به صلح خفیف و محتوای در حال رشد در ویژگی های گل رز خود دارد

13. If only you can imagine an ineffable architectural structure, like a palace in the moon, a fairyland, that is the Winter Palace.
[ترجمه ترگمان]اگر فقط می توانید یک ساختمان معماری وصف ناپذیر را تصور کنید، مانند کاخی در ماه، یک سرزمین افسانه ای، کاخ زمستانی
[ترجمه گوگل]اگر تنها شما می توانید یک ساختار غیر قابل توصیف معماری، مانند یک کاخ در ماه، تصور کنید، یک پری دریایی، یعنی کاخ زمستانی

14. Bone of left hand finger often ineffable and aching, be why?
[ترجمه ترگمان]استخوان دست چپش غالبا وصف ناپذیر و دردناک است، برای چه؟
[ترجمه گوگل]استخوان دست انگشت دست چپ اغلب غیر قابل توصیف و درد، چرا؟

... you are ineffable

... که تو در وصف نگنجی


the ineffable beauty of Hafez' beloved

زیبایی وصف‌ناپذیر نگار حافظ


the Creator's ineffable name

نام بر زبان نیاوردنی آفریدگار


پیشنهاد کاربران

وصف ناپذیر

غیر قابل بیان ( به دلیل وقاحت و زشتی شان )
امروزه معادل منشوری مناسب ترین معادله که برای همه هم قابل فهمه. البته توی تلویزیون می گن غیر قابل پخش که به جاش صدای بووووق میزارن.
مثال:
ineffable obscenities
سخنان زشت منشوری یا غیر قابل پخش



کلمات دیگر: