کلمه جو
صفحه اصلی

playact


معنی : بخود بستن، رل بازی کردن، در تاتر بازی کردن، هنرپیشه شدن، رفتار متظاهر داشتن
معانی دیگر : (در نمایش) بازی کردن، نقش داشتن

انگلیسی به فارسی

در تاتر بازی کردن، هنرپیشه شدن، رل بازی کردن،رفتار متظاهر داشتن، بخود بستن


نمایشنامه، در تاتر بازی کردن، هنرپیشه شدن، رل بازی کردن، رفتار متظاهر داشتن، بخود بستن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: playacts, playacting, playacted
(1) تعریف: to act out fantasies; pretend; make believe.
مشابه: make believe, pretend

- The little girl playacted as a grown-up lady.
[ترجمه ترگمان] اون دختر کوچولو مثل یه خانم بالغ رفتار میکنه
[ترجمه گوگل] دختر کوچک به عنوان یک بانوی بزرگ شده بازی کرد

(2) تعریف: to behave in an artificial manner.

- He seems angry, but he's playacting.
[ترجمه ترگمان] او عصبانی به نظر می رسد، اما بازی می کند
[ترجمه گوگل] او به نظر می رسد عصبانی است، اما او playacting است
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: playacting (n.)
• : تعریف: to act out; dramatize.

• pretend, feign; act, perform a dramatic role (in a play)
someone who is play-acting is pretending to have feelings or attitudes that they do not really have.

مترادف و متضاد

بخود بستن (فعل)
assume, sham, feign, pretend, simulate, put on, arrogate, playact

رل بازی کردن (فعل)
play, playact

در تاتر بازی کردن (فعل)
playact

هنرپیشه شدن (فعل)
playact

رفتار متظاهر داشتن (فعل)
playact

پیشنهاد کاربران

مخفی کاری کردن ( احساسات رو پنهان کردن )


کلمات دیگر: